2022-11-20 09:09 AM
سه قدیس
در بخش دورافتادهای از روسیه قدیم کنار یک دریاچه منطقه ای قرار داشت که به خاطر وجود سه قدیس مشهور شده بود و مردم از دورترین نقاط کشور برای دیدن آن سه قدیس به آنجا میآمدند.
کشیش ارشد کلیسا نگران این موضوع شد. او هرگز در مورد این سه قدیس چیزی نشنیده بود و آنها توسط کلیسا تقدیس نشده بودند. چه کسی آنها را قدیس خوانده بود ؟ [ این وظیفه کلیسا بودکه قدیس بودن افراد را تایید کند] اصلا چه کسی گفته بود این سه نفر قدیس هستند؟ چطور جرئت کردهاند؟ و ...
سرانجام کشیش ارشد ، سه کشیش را مامور کرد تا برای کشف حقیقت به آن منطقه بروند.
وقتی آنها به محل مورد نظر رسیدند متوجه شدند آن سه قدیس، سه مرد فقیر با لباسهای معمولی هستند. یکی از کشیشها با عصبانیت گفت: "شما اینجا چه میکنید؟" کشیش دیگر گفت: "بعضیها میگویند شما قدیس هستید؟" سومین کشیش گفت: "شما اصلاً دعا خواندن بلدید؟" و ...
سه قدیس به هم نگاهی کردند و پرسیدند : " ها! این دعایی که میگویید، اصلاً چی هست؟ ما فقط میگوییم خدایا ما را مورد لطف و محبت قرار بده و دعای ما را مستجاب کن."
کشیش ها با عصبانیت گفتند: " شما باید خدا را آن طور که ما میگوییم دعا کنید" و سپس شروع کردند یه زبان لاتین دعا را به آنها یاد بدهند . پس از مدتی و با زحمت زیاد آن سه مرد توانستند دعا به درگاه خدا را به زبان لاتین یاد بگیرند. کشیشها هم خوشحال بودند که توانستهاند دعا کردن را بطور صحیح به این افراد نادان بیاموزند و آنها را از جهل نجات دهند...پس به قصد بازگشت سوار کشتی شان شدند در حالی که معتقد بودند این سه مرد افرادی نادان هستند و قطعاً قدیس نبودند.
وقتی کشیشها سوار بر قایق به وسط دریاچه رسیدند، نمیتوانستند آنچه را به چشم میدیدند باور کنند. آن سه مرد بر روی آب دریاچه می دویدند و به سوی آنها میآمدند و فریاد میزدند: " لطفاً صبر کنید، ما قسمتی از دعا را فراموش کردهایم!"
[با دیدن این صحنه ] کشیشها روی زانوهایشان خم شدند و یکصدا گفتند: " لطفاً ما را ببخشید، شما به همان دعایِ خودتان ادامه بدهید"
لئو تولستوی
در بخش دورافتادهای از روسیه قدیم کنار یک دریاچه منطقه ای قرار داشت که به خاطر وجود سه قدیس مشهور شده بود و مردم از دورترین نقاط کشور برای دیدن آن سه قدیس به آنجا میآمدند.
کشیش ارشد کلیسا نگران این موضوع شد. او هرگز در مورد این سه قدیس چیزی نشنیده بود و آنها توسط کلیسا تقدیس نشده بودند. چه کسی آنها را قدیس خوانده بود ؟ [ این وظیفه کلیسا بودکه قدیس بودن افراد را تایید کند] اصلا چه کسی گفته بود این سه نفر قدیس هستند؟ چطور جرئت کردهاند؟ و ...
سرانجام کشیش ارشد ، سه کشیش را مامور کرد تا برای کشف حقیقت به آن منطقه بروند.
وقتی آنها به محل مورد نظر رسیدند متوجه شدند آن سه قدیس، سه مرد فقیر با لباسهای معمولی هستند. یکی از کشیشها با عصبانیت گفت: "شما اینجا چه میکنید؟" کشیش دیگر گفت: "بعضیها میگویند شما قدیس هستید؟" سومین کشیش گفت: "شما اصلاً دعا خواندن بلدید؟" و ...
سه قدیس به هم نگاهی کردند و پرسیدند : " ها! این دعایی که میگویید، اصلاً چی هست؟ ما فقط میگوییم خدایا ما را مورد لطف و محبت قرار بده و دعای ما را مستجاب کن."
کشیش ها با عصبانیت گفتند: " شما باید خدا را آن طور که ما میگوییم دعا کنید" و سپس شروع کردند یه زبان لاتین دعا را به آنها یاد بدهند . پس از مدتی و با زحمت زیاد آن سه مرد توانستند دعا به درگاه خدا را به زبان لاتین یاد بگیرند. کشیشها هم خوشحال بودند که توانستهاند دعا کردن را بطور صحیح به این افراد نادان بیاموزند و آنها را از جهل نجات دهند...پس به قصد بازگشت سوار کشتی شان شدند در حالی که معتقد بودند این سه مرد افرادی نادان هستند و قطعاً قدیس نبودند.
وقتی کشیشها سوار بر قایق به وسط دریاچه رسیدند، نمیتوانستند آنچه را به چشم میدیدند باور کنند. آن سه مرد بر روی آب دریاچه می دویدند و به سوی آنها میآمدند و فریاد میزدند: " لطفاً صبر کنید، ما قسمتی از دعا را فراموش کردهایم!"
[با دیدن این صحنه ] کشیشها روی زانوهایشان خم شدند و یکصدا گفتند: " لطفاً ما را ببخشید، شما به همان دعایِ خودتان ادامه بدهید"
لئو تولستوی