2023-04-05 08:02 AM
علت بیارادگی چيست؟
میدانيم که ما يک نفر نيستيم. اگر میخواستيم دقت به کار بريم هر يک از ما میبايستی صدها نام برای خود انتخاب کنيم. ما هر لحظه يک ماسک متفاوت به چهرۀ خود میزنيم و خود را به سيمای يک فرد متفاوت در میآوريم و میبينيم. من در اين لحظه خود را آدمی وارسته و رئوف و مهربان تصور میکنم. لحظهای بعد خود را به صورت ناپلئون میبينم، لحظهای بعد به صورت يک روحانی مقدس در میآيم، لحظهای ديگر خود را به صورت يک آدم "زرنگ" و پشتهمانداز در میآورم. يک لحظه سختگيرم، لحظهای بعد ملايم و باگذشت میشوم. وجود ما تجزيه شده است بين "من"های متفاوت که هر کدام شکل و رنگ و هدف و خواستهای متفاوت با ديگری دارد. هر لحظه يکی از منها به حاکميت وجود ما میرسد و میخواهد خودش را نمايندۀ بقيۀ "من"ها قلمداد کند و نيابتاً به جای آنها هم عمل کند. حال آنکه عمل آن "من"ی که به حاکميت رسيده است نمیتواند مورد تأييد ساير "من"ها باشد. فرض کنيد در يک شهری صد نفر زندگی میکنند به نام حسن و حسين و تقی و علی و غيره. يک لحظه حسن حاکم شهر میشود و میخواهد امور مربوط به حسن و تقی و علی را اداره کند؛ لحظهای بعد حسين و تقی و علی هم میخواهند همان کار را بکنند. حال آنکه تصميم حسن را حسين نمیپسندد و تصميم حسين را هم حسن و علی نمیپسندند. نتيجتاً در چنين شهری هماهنگی وجود نخواهد داشت. امور با يک روال منظم، روان و بیمانع پيش نخواهد رفت. وجود ما حکم چنين شهری را دارد. مثلاً من اعتياد به سيگار دارم و تصميم میگيرم از فردا سيگار نکشم. ولی میبينم فردا و فرداهای ديگر هم سيگار میکشم. علت اين امر آن است که "من"ی که سيگار را میطلبد و ميل دارد بکشد - فرضاً حسين - با "من"ی که سيگار را دوست ندارد و تصميم به ترک آن میگيرد - فرضاً حسن - با "من"ی که بايد اين تصميم را به اجرا درآورد - فرضاً علی - يکی نيستند. حسن سيگار را دوست ندارد، ولی حسين دوست دارد. موقعی که حسن در حاکميت است تصميم به ترک سيگار میگيرد؛ غافل از آنکه لحظهای بعد خودش ديگر از حاکميت افتاده است و حسين به حاکميت رسيده است. مسألۀ بیارادگی در حقيقت حاصل حرفنشنوی "من"های متفاوت و متضاد از يکديگر است.
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
اراده
اما اينکه چرا ارادۀ بعضیها قویتر از ديگران است، مثلاً چرا وقتی بعضیها تصميم به ترک سيگار میگيرند میتوانند آنرا ترک کنند ولی بعضیها نمیتوانند.
به اين توضيح خوب توجه کنيد: در بسياری از موارد اصولاً "اراده" مطرح نيست و کاری نمیکند، بلکه زور و کشش خود "من"ها است که انسان را به يک طرف میکشاند. ولی در بعضی موارد هم علاوه بر سبکتر يا سنگينتر بودن زور "من"ها، "اراده" هم به عنوان يک نيروی جداگانه و مستقل نقش دارد. توضيح مطلب اين است که بسياری از "عمله خدمهای" که در ساختمان هويت فکری خدمت میکنند علاوه بر وظيفه و نقش مخصوصی که بر عهده دارند، خودشان هم به صورت يک "من" مستقل، جزئی از اجزای تشکيلدهندۀ آن ساختمان هستند – مثل افراد يک کشور که هر کس ضمن اينکه عضوی از اعضای تشکيلدهندۀ آن کشور است، شغل و وظيفۀ خاصی هم در سازمان کشور دارد. "اراده" علاوه برنقش ميانجی و کمکی و مبصر، خودش يک "من" مستقل نيز هست. کسانی که ارادهای قویتر از ديگران دارند آنهایی هستند که "اراده" علاوه بر وظيفه و نقش مخصوصش، يکی از "من"های مهم تشکيل دهندۀ ساختمان هويت آنها نيز هست. در اين صورت "اراده" در آنها به صورت يک "من" مستقل، دارای حق اعمال قدرت و حاکميت هم هست و بنابراين تجلی چشمگيری پيدا میکند.
اين توضيح را هم بدهيم که وقتی اراده به صورت يک "منِ" مستقل عمل میکند، هدف اساسیاش حفظ حيات خودش است، نه عملی که بوسيلۀ آن آنجام میشود. شما وقتی با قدرت اراده (ارادهای که بعنوان "من" عمل میکند) سيگار را ترک میکنيد، بيش از آنچه ترک سيگار برايتان مطرح باشد، حفظ و تداوم حيات "منِ با اراده" مطرح است. خيلیها هستند که بعد از دست زدن به کار معينی وسط کار متوجه میشوند که دارند دنبال کار عبثی میروند. ولی از ترس بازخواست "من با اراده" جرأت دست کشيدن از آن کار را ندارند.
میدانيم که ما يک نفر نيستيم. اگر میخواستيم دقت به کار بريم هر يک از ما میبايستی صدها نام برای خود انتخاب کنيم. ما هر لحظه يک ماسک متفاوت به چهرۀ خود میزنيم و خود را به سيمای يک فرد متفاوت در میآوريم و میبينيم. من در اين لحظه خود را آدمی وارسته و رئوف و مهربان تصور میکنم. لحظهای بعد خود را به صورت ناپلئون میبينم، لحظهای بعد به صورت يک روحانی مقدس در میآيم، لحظهای ديگر خود را به صورت يک آدم "زرنگ" و پشتهمانداز در میآورم. يک لحظه سختگيرم، لحظهای بعد ملايم و باگذشت میشوم. وجود ما تجزيه شده است بين "من"های متفاوت که هر کدام شکل و رنگ و هدف و خواستهای متفاوت با ديگری دارد. هر لحظه يکی از منها به حاکميت وجود ما میرسد و میخواهد خودش را نمايندۀ بقيۀ "من"ها قلمداد کند و نيابتاً به جای آنها هم عمل کند. حال آنکه عمل آن "من"ی که به حاکميت رسيده است نمیتواند مورد تأييد ساير "من"ها باشد. فرض کنيد در يک شهری صد نفر زندگی میکنند به نام حسن و حسين و تقی و علی و غيره. يک لحظه حسن حاکم شهر میشود و میخواهد امور مربوط به حسن و تقی و علی را اداره کند؛ لحظهای بعد حسين و تقی و علی هم میخواهند همان کار را بکنند. حال آنکه تصميم حسن را حسين نمیپسندد و تصميم حسين را هم حسن و علی نمیپسندند. نتيجتاً در چنين شهری هماهنگی وجود نخواهد داشت. امور با يک روال منظم، روان و بیمانع پيش نخواهد رفت. وجود ما حکم چنين شهری را دارد. مثلاً من اعتياد به سيگار دارم و تصميم میگيرم از فردا سيگار نکشم. ولی میبينم فردا و فرداهای ديگر هم سيگار میکشم. علت اين امر آن است که "من"ی که سيگار را میطلبد و ميل دارد بکشد - فرضاً حسين - با "من"ی که سيگار را دوست ندارد و تصميم به ترک آن میگيرد - فرضاً حسن - با "من"ی که بايد اين تصميم را به اجرا درآورد - فرضاً علی - يکی نيستند. حسن سيگار را دوست ندارد، ولی حسين دوست دارد. موقعی که حسن در حاکميت است تصميم به ترک سيگار میگيرد؛ غافل از آنکه لحظهای بعد خودش ديگر از حاکميت افتاده است و حسين به حاکميت رسيده است. مسألۀ بیارادگی در حقيقت حاصل حرفنشنوی "من"های متفاوت و متضاد از يکديگر است.
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم
اراده
اما اينکه چرا ارادۀ بعضیها قویتر از ديگران است، مثلاً چرا وقتی بعضیها تصميم به ترک سيگار میگيرند میتوانند آنرا ترک کنند ولی بعضیها نمیتوانند.
به اين توضيح خوب توجه کنيد: در بسياری از موارد اصولاً "اراده" مطرح نيست و کاری نمیکند، بلکه زور و کشش خود "من"ها است که انسان را به يک طرف میکشاند. ولی در بعضی موارد هم علاوه بر سبکتر يا سنگينتر بودن زور "من"ها، "اراده" هم به عنوان يک نيروی جداگانه و مستقل نقش دارد. توضيح مطلب اين است که بسياری از "عمله خدمهای" که در ساختمان هويت فکری خدمت میکنند علاوه بر وظيفه و نقش مخصوصی که بر عهده دارند، خودشان هم به صورت يک "من" مستقل، جزئی از اجزای تشکيلدهندۀ آن ساختمان هستند – مثل افراد يک کشور که هر کس ضمن اينکه عضوی از اعضای تشکيلدهندۀ آن کشور است، شغل و وظيفۀ خاصی هم در سازمان کشور دارد. "اراده" علاوه برنقش ميانجی و کمکی و مبصر، خودش يک "من" مستقل نيز هست. کسانی که ارادهای قویتر از ديگران دارند آنهایی هستند که "اراده" علاوه بر وظيفه و نقش مخصوصش، يکی از "من"های مهم تشکيل دهندۀ ساختمان هويت آنها نيز هست. در اين صورت "اراده" در آنها به صورت يک "من" مستقل، دارای حق اعمال قدرت و حاکميت هم هست و بنابراين تجلی چشمگيری پيدا میکند.
اين توضيح را هم بدهيم که وقتی اراده به صورت يک "منِ" مستقل عمل میکند، هدف اساسیاش حفظ حيات خودش است، نه عملی که بوسيلۀ آن آنجام میشود. شما وقتی با قدرت اراده (ارادهای که بعنوان "من" عمل میکند) سيگار را ترک میکنيد، بيش از آنچه ترک سيگار برايتان مطرح باشد، حفظ و تداوم حيات "منِ با اراده" مطرح است. خيلیها هستند که بعد از دست زدن به کار معينی وسط کار متوجه میشوند که دارند دنبال کار عبثی میروند. ولی از ترس بازخواست "من با اراده" جرأت دست کشيدن از آن کار را ندارند.