2022-11-24 06:14 PM
میخواهد نشنود. سراپا فریاد هم که شوی نمیشنود.
پسرک آنچنان غرق بازی با اسباب بازی جدیدش بود که صدای فریاد دوستانش را نمیشنید. چشمانش را بسته بود و میپنداشت فریاد آنها، ناشی از حسادتشان به وسیله ای است که در دستان اوست.
قطار شتابان در حال نزدیک شدن بود و پسرک خرامان در حال بازی کردن. سوت قطار را نمیشنید. فریاد دوستانش را نمیشنید. فقط آنچه را که میخواست میشنید. صدای خواب آور اسباب بازی اش و صدای آرامبخش پرندگان بالای سرش، گوشش را پر کرده بود و نمیخواست صدای دیگری را بشنود. گهگاه تشری به فریادزنندگان میزد که ساکت باشند. گاهی هم با لبخوانی، فریاد آنها را تعبیر به تشویق خودش میکرد و در کارش مصمم تر میشد.
اشک دوستانش از شدت فریاد در آمده بود ولی اثری نداشت. جغد پیری از سر شاخسار درختی گفت : «بر که میگریید؟ آرامش او، بازی روی ریل نابودیست! وانهیدش که در این گاه پسین خوش باشد.»
پسرک آنچنان غرق بازی با اسباب بازی جدیدش بود که صدای فریاد دوستانش را نمیشنید. چشمانش را بسته بود و میپنداشت فریاد آنها، ناشی از حسادتشان به وسیله ای است که در دستان اوست.
قطار شتابان در حال نزدیک شدن بود و پسرک خرامان در حال بازی کردن. سوت قطار را نمیشنید. فریاد دوستانش را نمیشنید. فقط آنچه را که میخواست میشنید. صدای خواب آور اسباب بازی اش و صدای آرامبخش پرندگان بالای سرش، گوشش را پر کرده بود و نمیخواست صدای دیگری را بشنود. گهگاه تشری به فریادزنندگان میزد که ساکت باشند. گاهی هم با لبخوانی، فریاد آنها را تعبیر به تشویق خودش میکرد و در کارش مصمم تر میشد.
اشک دوستانش از شدت فریاد در آمده بود ولی اثری نداشت. جغد پیری از سر شاخسار درختی گفت : «بر که میگریید؟ آرامش او، بازی روی ریل نابودیست! وانهیدش که در این گاه پسین خوش باشد.»