2022-07-07 11:32 AM
انتقاد از فلسفه مشائي
در نظر سهروردي، لااقل مطابق معناي متعارفي كلمات خود او، تنها ماهيت شيء است كه واقعيت دارد و اصيل است، و وجود نقش فرعي يك عرض را دارد كه به ماهيت اضافه ميشود. اين طرز تصور كه اصالت ماهيت نام دارد، با آنكه بعدها مورد قبول ميرداماد واقع شد، به سختي در معرض انتقاد ملاصدرا قرار گرفت كه همه حكمت اشراق را بر پايه اصالت وجود تفسير كرد، و الهيات اصالت وجودي را جانشين الهيات اصالت ماهيتي سهروردي ساخت.
انتقاد ديگر سهروردي بر ارسطو اين است كه عالم مثل افلاطوني استاد خود را انكار كرد و به اين ترتيب اشياء را از واجد بودن واقعيتي در درجه عاليتري از وجود محروم ساخته است.
در نظر سهروردي و باقي اشراقيان، جهان عبارت است از درجاتي از نور و ظلمت كه درواقع فقدان نور است. و اجسام، تا انجا كه به جنبه مادي آنها مربوط ميشود، چيزي جز ظلمت يا حجابي نيست كه مانع نفوذ نور در آنها ميشود.
«صورت»افلاطوني را سهروردي همان فرشتهاي ميداند كه «رقيب» است و هرچيز را حفظ ميكند، و نوري است كه در هر جسمي مندرج است و به نيروي آن، جسم قابليت وجود پيدا ميكند.
سهروردي اصولاً توجه به آن داشت كه مبدأ ملكوتي نفس را اثبات كند، و اينكه در حالت كنوني خود گرفتار و بدبخت است، و ميخواست راهي پيدا كند كه نفس بتواند از آن راه از زندان زميني يا از «تبعيدگاه غربي» خود بگريزد و بار ديگر به منزلگاه اصلي خود بازگردد، چه تنها در آن جاست كه سعادت و آرامش را باز خواهد يافت.
در آخر كار بايد از انتقادي كه سهروردي او از دو نظريه راجع به رؤيت رايج در قرون وسطي كرده است سخن گفته شود. پيروان ارسطو عموماً بر اين نظريه بودند كه در رؤيت، نوري كه از جسم ميتابد به مردمك چشم ميخورد، و از آنجا به حس مشترك منتقل ميشود و بالاخره به نفس ميرسد كه به اين ترتيب شيء را ميبيند. ولي رياضيدانان نظر مخالفي داشتند، و چنين ميگفتند كه در عمل رؤيت مخروط نوري از چشم صادر ميشود كه رأس آن در چشم است و قاعده آن بر شيئي كه بايد رؤيت شود. سهروردي با رد كردن اين هر دو نظريه عمل فيزيكي رؤيت را به اشراق، كه همه انواع معرفت از آن بهرهمند ميشوند، ارتباط داده است. هركس تنها شيئي را ميتواند ببيند كه روشن است. در چنين حالتي نفس شخص ناظر، آن شيء را احاطه ميكند و با نور آن روشن ميشود. همين عمل روشن شدن و اشراق است كه به نام «رؤيت» ناميده ميشود. بدانسان كه حتي رؤيت فيزيكي هم در رنگ اشراقي معرفت شريك است.
در نظر سهروردي، لااقل مطابق معناي متعارفي كلمات خود او، تنها ماهيت شيء است كه واقعيت دارد و اصيل است، و وجود نقش فرعي يك عرض را دارد كه به ماهيت اضافه ميشود. اين طرز تصور كه اصالت ماهيت نام دارد، با آنكه بعدها مورد قبول ميرداماد واقع شد، به سختي در معرض انتقاد ملاصدرا قرار گرفت كه همه حكمت اشراق را بر پايه اصالت وجود تفسير كرد، و الهيات اصالت وجودي را جانشين الهيات اصالت ماهيتي سهروردي ساخت.
انتقاد ديگر سهروردي بر ارسطو اين است كه عالم مثل افلاطوني استاد خود را انكار كرد و به اين ترتيب اشياء را از واجد بودن واقعيتي در درجه عاليتري از وجود محروم ساخته است.
در نظر سهروردي و باقي اشراقيان، جهان عبارت است از درجاتي از نور و ظلمت كه درواقع فقدان نور است. و اجسام، تا انجا كه به جنبه مادي آنها مربوط ميشود، چيزي جز ظلمت يا حجابي نيست كه مانع نفوذ نور در آنها ميشود.
«صورت»افلاطوني را سهروردي همان فرشتهاي ميداند كه «رقيب» است و هرچيز را حفظ ميكند، و نوري است كه در هر جسمي مندرج است و به نيروي آن، جسم قابليت وجود پيدا ميكند.
سهروردي اصولاً توجه به آن داشت كه مبدأ ملكوتي نفس را اثبات كند، و اينكه در حالت كنوني خود گرفتار و بدبخت است، و ميخواست راهي پيدا كند كه نفس بتواند از آن راه از زندان زميني يا از «تبعيدگاه غربي» خود بگريزد و بار ديگر به منزلگاه اصلي خود بازگردد، چه تنها در آن جاست كه سعادت و آرامش را باز خواهد يافت.
در آخر كار بايد از انتقادي كه سهروردي او از دو نظريه راجع به رؤيت رايج در قرون وسطي كرده است سخن گفته شود. پيروان ارسطو عموماً بر اين نظريه بودند كه در رؤيت، نوري كه از جسم ميتابد به مردمك چشم ميخورد، و از آنجا به حس مشترك منتقل ميشود و بالاخره به نفس ميرسد كه به اين ترتيب شيء را ميبيند. ولي رياضيدانان نظر مخالفي داشتند، و چنين ميگفتند كه در عمل رؤيت مخروط نوري از چشم صادر ميشود كه رأس آن در چشم است و قاعده آن بر شيئي كه بايد رؤيت شود. سهروردي با رد كردن اين هر دو نظريه عمل فيزيكي رؤيت را به اشراق، كه همه انواع معرفت از آن بهرهمند ميشوند، ارتباط داده است. هركس تنها شيئي را ميتواند ببيند كه روشن است. در چنين حالتي نفس شخص ناظر، آن شيء را احاطه ميكند و با نور آن روشن ميشود. همين عمل روشن شدن و اشراق است كه به نام «رؤيت» ناميده ميشود. بدانسان كه حتي رؤيت فيزيكي هم در رنگ اشراقي معرفت شريك است.