2022-07-07 11:29 AM
بنام خدا
زمینه پیش از سهروردی
در همين زمان بود كه تأييد محافل رسمي از مكتب كلامي اشاعره آغاز شد، و مراكزي براي تعليم اصول عقايد اين مكتب و انتشار آن تأسيس و استقرار يافت. چنين بود كه زمينه براي حملات مشهور غزالي بر ضد فلسفه فراهم شد. غزالي فقيه و متكلمي بود كه فلسفه را ميفهميد، و زماني كه يك شك ديني براي او پيدا شده بود براي شفا يافتن از بيماري روحي خود به جانب تصوف رو كرده و يقين و رستگاري را در آن يافته بود.
درنتيجه، با همه موهبتهاي لازم معرفت و فصاحت و تجربهاي كه داشت، بر آن شد كه قدرت مذهب صرفاً استدلالي را از جامعه اسلامي براندازد. براي اين منظور نخست فلسفه مشائيان را در كتاب خود، مقاصد الفلاسفه، كه يكي از بهترين خلاصههاي اين فلسفه در جهان اسلام است تخليص كرد. و سپس در كتاب بسيار معروف خود، تهافت الفلاسفه به حمله كردن به آن دسته از معتقدات كه با تعليمات وحي اسلامي مخالف بود پرداخت.
بايد دانست كه حمله غزالي به فلسفه صرفاً استدلالي بيشتر از جنبه تصوف وي سرچشمه ميگرفت تا از جنبه اشعري بودن و گرايشهاي كلامي او، گرچه در تأليفاتش، مثلاً در المنقد من الضلال، با آنكه نظرهاي متكلمان را موافقتر از نظرهاي فلاسفه با اصول عقايد اسلامي ميداند، به نظر وي تنها تصوف است كه وسيله رسيدن به يقين و سعادت را در اختيار آدمي قرار ميدهد.
درواقع اهميت غزالي در تاريخ اسلام تنها از آن جهت نيست كه از قدرت پيروان مذهب صرفاً استدلالي كاسته، بلكه نيز از آن جهت است كه تصوف را در نظر فقيهان و متكلمان قابل قبول و شايسته احترام قرار داد، و بالاخره چنان شد كه تعليم تصوف آزادانه در مدارس ديني رواج يافت. و حتي اگر كساني مانند ابن تيميه و ابن جوزي، گاه به گاه پيدا شده و به تصوف حمله كردهاند، بانگ مخالفتشان در فضا گم شده، و نتوانستهاند از احترام جامعههاي ديني نسبت به تصوف بكاهند. تأليفات غزالي در واقع از جهتي نماينده جنبه باطني اسلامي است كه براي آنكه بتواند حيات دروني خود را در چارچوبه عالم ظاهر محفوظ نگاه دارد تجلي ظاهري پيدا كرده است.
با روي كار آمدن غزالي، انحطاط فلسفه مشائي در سرزمينهاي شرقي اسلام آغاز شد، و اين فلسفه به جانب مغرب و به اندلس سفر كرد، و در آنجا دستهاي از فيلسوفان نامدار- ابن باجه، ابن طفيل، و ابن رشد مدت يك قرن به رشد و توسعه آن پرداختند؛ و ابن رشد، قهرمان بزرگ فلسفه ارسطويي خالص در اسلام و بهترين شارح نوشتههاي آن حكيم ستاگيرايي در قرون وسطي، كوشيد تا ضربه غزالي را بر اين فلسفه در كتاب تهافت با ضربه ديگر در كتاب تهافت التهافت خود قصاص كند. ولي دفاع وي از فلسفه در جهان اسلامي چندان مؤثر نيفتاد، و در مغرب زمين بود كه بيشتر به سخنان وي گوش فرا ميدادند
زمینه پیش از سهروردی
در همين زمان بود كه تأييد محافل رسمي از مكتب كلامي اشاعره آغاز شد، و مراكزي براي تعليم اصول عقايد اين مكتب و انتشار آن تأسيس و استقرار يافت. چنين بود كه زمينه براي حملات مشهور غزالي بر ضد فلسفه فراهم شد. غزالي فقيه و متكلمي بود كه فلسفه را ميفهميد، و زماني كه يك شك ديني براي او پيدا شده بود براي شفا يافتن از بيماري روحي خود به جانب تصوف رو كرده و يقين و رستگاري را در آن يافته بود.
درنتيجه، با همه موهبتهاي لازم معرفت و فصاحت و تجربهاي كه داشت، بر آن شد كه قدرت مذهب صرفاً استدلالي را از جامعه اسلامي براندازد. براي اين منظور نخست فلسفه مشائيان را در كتاب خود، مقاصد الفلاسفه، كه يكي از بهترين خلاصههاي اين فلسفه در جهان اسلام است تخليص كرد. و سپس در كتاب بسيار معروف خود، تهافت الفلاسفه به حمله كردن به آن دسته از معتقدات كه با تعليمات وحي اسلامي مخالف بود پرداخت.
بايد دانست كه حمله غزالي به فلسفه صرفاً استدلالي بيشتر از جنبه تصوف وي سرچشمه ميگرفت تا از جنبه اشعري بودن و گرايشهاي كلامي او، گرچه در تأليفاتش، مثلاً در المنقد من الضلال، با آنكه نظرهاي متكلمان را موافقتر از نظرهاي فلاسفه با اصول عقايد اسلامي ميداند، به نظر وي تنها تصوف است كه وسيله رسيدن به يقين و سعادت را در اختيار آدمي قرار ميدهد.
درواقع اهميت غزالي در تاريخ اسلام تنها از آن جهت نيست كه از قدرت پيروان مذهب صرفاً استدلالي كاسته، بلكه نيز از آن جهت است كه تصوف را در نظر فقيهان و متكلمان قابل قبول و شايسته احترام قرار داد، و بالاخره چنان شد كه تعليم تصوف آزادانه در مدارس ديني رواج يافت. و حتي اگر كساني مانند ابن تيميه و ابن جوزي، گاه به گاه پيدا شده و به تصوف حمله كردهاند، بانگ مخالفتشان در فضا گم شده، و نتوانستهاند از احترام جامعههاي ديني نسبت به تصوف بكاهند. تأليفات غزالي در واقع از جهتي نماينده جنبه باطني اسلامي است كه براي آنكه بتواند حيات دروني خود را در چارچوبه عالم ظاهر محفوظ نگاه دارد تجلي ظاهري پيدا كرده است.
با روي كار آمدن غزالي، انحطاط فلسفه مشائي در سرزمينهاي شرقي اسلام آغاز شد، و اين فلسفه به جانب مغرب و به اندلس سفر كرد، و در آنجا دستهاي از فيلسوفان نامدار- ابن باجه، ابن طفيل، و ابن رشد مدت يك قرن به رشد و توسعه آن پرداختند؛ و ابن رشد، قهرمان بزرگ فلسفه ارسطويي خالص در اسلام و بهترين شارح نوشتههاي آن حكيم ستاگيرايي در قرون وسطي، كوشيد تا ضربه غزالي را بر اين فلسفه در كتاب تهافت با ضربه ديگر در كتاب تهافت التهافت خود قصاص كند. ولي دفاع وي از فلسفه در جهان اسلامي چندان مؤثر نيفتاد، و در مغرب زمين بود كه بيشتر به سخنان وي گوش فرا ميدادند