2022-11-11 10:22 AM
کریم
روزی کریم خان مشغول کشیدن قلیان مرصع و تنباکوی معطر بود .
روزی کریم خان مشغول کشیدن قلیان مرصع و تنباکوی معطر بود .
بین عمله ها یک نفر بود که کریم نام داشت .
وقتی پیراهن و شلوار پاره پاره خود را دید و جاه و جلال کریم خان را
گریست رو به سوی آسمان کرد و آهی کشید و با صدای بلند گفت :
ای خدای کریم ! تو کریمی ، این هم کریم است و من هم کریم ؟!