امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حکایت های تاریخی
#23
عدل علوی


یکی از بزرگترین انقلابات که در صدر اوّل اسلام به وقوع پیوست، همانا شورشی بود که در اثر سوء سیاست خلیفۀ سوم و درباریانش بر پا شد، و مردم ایالت های بزرگ کشور از هر سو رو به مدینه آورده و خواسته های خودشان را و از آن جمله عزل عدّه ای از عمّال را مطرح کردند و جز طفره وتعلّل و وعده های توخالی پاسخی به آنان داده نمی شد.
از یک سو أمّ المؤمنین عایشه و طلحه و زبیر شورشیان را علیه خلیفه تحریک نموده و بر آتش فتنه دامن می زدند، و از سوی دیگر بنی امیه و درباریان خلیفه او را به مقاومت و سرسختی در مقابل خواسته های مردم وادار می نمودند و کوشش پیگیر علی (علیه السّلام) در اصلاح ذات البین با لجاجت و کارشکنی هر دو گروه مواجه گردید؛ و چون مشاهده کرد کار از مسالمت و مصامحه گذشته است، بی طرفی اختیار کرد و مأیوسانه از مدینه بیرون رفت.

بالاخره مردم ناراضی و عصبانی پس از مدّتی محاصره، خلیفه را از میان برداشتند، آنگاه صاحب نظران واهل حلّ و عقد و بزرگان اصحاب حضرت رسول، از مهاجرین و انصار و سرکردگان شورشیان که جز آن حضرت کسی دیگر را شایستۀ مقام خلافت نمی دانستند، به حضرتش رو آورده و با إصرار و سماجت به زمامداری  دعوت نمودند
و ]ایشان[ خواه ناخواه به قبول التماس آنان تن داد.

او که به مدّت بیست وپنج سال با تحمّل ستم ها و حق کشی ها در بارۀ خود و خاندانش و نیز انحرافاتی که در مسیر اسلام به وجود آمد، روزگاری  گذرانده بود که به گفتۀ خودش گویی خاری در گلویش گیر کرده است،
همین که زمام خلافت را در دست گرفت، گذشته ها را پشت سر نهاده و به فراموشی سپرده، و از روز زمامداری خویش با مردم زمان حساب باز کرد.
نه کسی را که با خلفاء در گذشته همکاری کرده و ثروت هایی اندوخته بودند، مورد مؤاخذه و مجازات قرار داد، و نه مالی از آنان مصادره کرد.
در حدیث از حضرت رضا علیه السلام آمده است:
"اگر زمام خلافت به دستش افتد، به تبعیّت از جدّ بزرگوارش از آنچه که مردم در تصرف دارند، چشم پوشی کرده و کاری به آنان نخواهد داشت، و تنها تخلّفاتی را که در دوران زمامداریش واقع شود، مورد رسیدگی و پیگردی قرار خواهد داد." 

اینک در باب مثال ثروت چند نفر از بزرگان قریش را که مورخان معتبر نوشته اند یادداشت می کنیم:
ترکۀ عبدالرحمن بن عوف هزار شتر و سه هزار میش و یک صد اسب که در چراگاه اطراف مدینه نگهداری می شد، در جُرُف از نواحی مدینه زمین های زراعتی او را ) ۵۸ ( شتران آبکش از بیست چشمه آبیاری می کردند و شمش های طلا را با تبر شکسته و میان ورثه اش قسمت کردند و یک هشتم ماترک در میان چهار نفر همسرانش تقسیم شد و به هر کدام از آنان هشتاد هزار درهم رسید.
ماترک طلحۀ بن عبیدالله یک میلیون درهم و یکصد هزاردینار و املاک غیر منقولش به سی میلیون درهم تقویم شد. و یک هشتم دارایی زبیر بن العوام که میان چهار همسرانش قسمت شد، به هرکدام یک میلیون و یکصد هزار درهم رسید، و جمع دارایی وی به سی و پنج میلیون ودویست هزار درهم بالغ شد،
وقس علیهذا.

یگانه موردی که از روش آن حضرت در موضوع اموال تصرفی اشخاص در تاریخ ثبت شده است، آن قسمت از اراضی خراجیۀ عراق است که متعلّق به مسلمین نسل بعد از نسل )و به اصطلاح امروز ملّی( بود و خلیفۀ سوم آنها را به خویشاوندان خود به تیول داده، و به "قطایع عثمان" شهرت داشت از ) تصرف آنان در آورده و به بیت المال برگرداند، همین و بس.

در ادارۀ مملکت عدۀای از عمّال خلیفۀ سوم را در حوزۀ مأموریتشان مستقر نمود.
ابو موسی اشعری و قاضی شریح در کوفه، اشعث بن قیس در آذربایجان، جریر بن عبدلله در همدان، سعدبن قیس در ری در سمت خودشان باقی ماندند.

عجیب تر اینکه چند نفر از سرشناسان اصحاب پیغمبر )ص( به عذرهای ناموجه از بیعت آن حضرت سرپیچاندند:
سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، مغیرۀ بن شعبۀ، أسامۀ بن زید، حسان بن ثابت، محمّد بن مسلمۀ، زید بن ثابت، کعب بن مالک، عبدالله بن سلام، ]و[ ابومسعود انصاری، کمترین فشاری  ) بر آنان نیاورده، و به حال خودشان رها کرد.
عبدلله بن عمر را به حضورش آورده واز وی خواستند بیعت کند، گفت:
"من آنگاه بیعت می کنم که همۀ مسلمین بیعت کرده باشند." فرمود: "یک نفر کفیل بده." او که مرد لجوجی بود، گفت: "ندارم."
مالک اشتر گفت: "یا امیر المؤمنین، می ترسم فتنه بر پا کند، اجازه ده گردنش را بزنم." فرمود: "حاشا،
من شخصاً از او ضمانت می کنم."
آری، این دیگران بودند که با تهدید به قتل و به آتش کشیدن خانه اش، آن حضرت را وادار به بیعت به خلفای  گذشته می کردند!
در بارۀ حکیم بن حزام که از متابعتش سرباز می زد، فرمود:
ما ألُومُ مَن کَفَّ عَنّا وَعَن غَیرِنا، وَلکِن المُلیم الَّذِی یُقاتِلُنا
من سرزنش نمی کنم کسی را که نه با ماست، و نه با دشمنان ما،
سزاوار سرزنش آن کسی است که با ما سَرِ جنگ و ستیز دارد

آری، جملۀ "هر آن که با ما نیست، بر ما است" از ابداعات لنین و استالین است  نه از سیاست علوی.
از این همه عطوفت ورفتار کریمانۀ آن حضرت عدّه ای از ناسپاسان سوء استفاده کرده و به فتنه انگیزی سر بر افراشتند، وجنگ های جمل و صفین و نهروان را بر او تحمیل کردند.
أمّ المؤمنین عایشه و طلحه و زبیرکه آتش افروزان شورش مردم علیه خلیفۀ سوم بودند،
با توطئه چینی بیعت آن حضرت را شکسته و به بهانۀ واهی خونخواهی خلیفه، جنگ جمل را به راه انداختند که دست کم ده هزار نفر در آن کشته شده   و به پیروزی آن حضرت منتهی گردید؛ و همین که بر خصم غلبه یافت، با جوانمردی هر چه تمام تر با آنان رفتار کرد.
به محمّد بن ابی بکر فرمود: "مواظب باش به خواهرت صدمه  نرسد." محمّد او را به محل امنی رسانده و بازگشت.

طلحه و زبیرهم در بیرون جنگ به دست مروان و عمرو بن جرموز ترور شده و در گذشته،  آنگاه فرمان داد: "هیچ کس نباید فراریان را دنبال کند، یا اسیری را بکشد، و یا به زخمداری آسیب برساند، و یا به مال احدی دست اندازی کند، و یا زنان را آزرده سازد.
تنها آنچه در میدان جنگ در سلاح و  مهمات به جا مانده است، غنیمت حساب می شود.
آنگاه به دیدار عایشه رفت، و به هنگام ورود به منزل او جمعی از زنان بصره که خویشاوندانشان در جنگ کشته شده بودند، به گستاخی رودررو دشنامش داده و ناسزا گفتند.

بعضی از یارانش برآشفته و گفتند: "ما این همه هرزه درایی زنان را تحمّل نمی کنیم و به سزایشان می رسانیم.
" فرمود: "آرام باشید، ما به  زنان مشرکین آزاری نمی رسانیم، چه رسد به اینان که مسلمان هستند.

سپس این خانم ماجراجو را که بر خلاف دستور قرآن  خانه و کاشانه خود را ترک کرده و به فتنه انگیزی و لشکرکشی پرداخته بود، تحت حمایت خود قرار داده، فرمود:
وَلَها بعدُ حُرمتُها الأُولی. و دستور داد وسیله مسافرت وی را فراهم سازند .
عدّه ای محافظ از مردان و زنان مورد اطمینان را به خدمتش گماشته تا به مقصد برسانند و به نوشتۀ تاریخ کامل تا مسافتی او را  مشایعت نمود.

عبدالله ]بن[ زبیر و مروان بن حکم که از فرماندهان لشکر عایشه و از دشمنان سرسخت آن حضرت بودند، بدون هیچ مؤاخذه و پیگرد به سلامت رستند.
عبدالله رهسپار مکه شد و مروان به معاویه پیوست. 
بزرگ ترین توطئه بعد از[ سقیفۀ بنی ساعده که علیه آن بزرگوار به وقوع پیوست، و نتیجتاً اثر شوم آن سیر تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و منتهی به شهادت آن حضرت شد، همان بود که به همدستی عدّه ای از خوارج و منافقان اصحاب خودش به وقوع پیوست و به گفتۀ بعضی از نویسندگان ستون پنجم معاویه نیز در جریان کار بوده است   و مسلَّماً تنها عمل یک نفر تروریست نبوده، چنان که در دعای روزهای ماه رمضان می خوانیم:
وَضاعِفِ العذابَ عَلی مَن شَرِکَ فِی دَمِهِ  و در مرثیه ای که ابوالأسود دئلی از یاران آن حضرت سروده است، پای معاویه را هم به میان کشیده است و چنین گوید:
اَلا اَبلِغْ مُعاوِیَۀَ بنَ حَربٍ فَلا قَرَّتْ عَیُونُ الشّامِتینا / اَفِی شَهرِ الصِّیامِ فَجَعتُمونا بِخَیر النّاسِ طُرَّا اَجمَعِینا

مخصوصاً اشعث بن قیس از شب ها پیش به عنوان اعتکاف در مسجد کوفه  جریان جنایت هولناک را از نزدیک زیر نظر گرفته بود.
حُجربن عدی شنید اشعث بن قیس به طور رمز به مخاطب خود هشدار می دهد:
"شتاب کن! روشنایی صبح رسواگر است". حجر یقین کرد توطئۀ خطرناکی در شرف وقوع است و با عجله بیرون رفت تا آن حضرت را خبر کند، ولی آن حضرت از راه
دیگر عازم مسجد شده بود، وقتی به همدیگر رسیدند که فاجعه رخ داده و مولی  در میان خاک وخون از پا درآمده بود.

عکس العمل آن حضرت در برابر این توطئه و جنایت بزرگ را در آخرین وصیّت به فرزندان و خویشان چنین می خوانیم:
یا بَنِی عَبدِالمُطَّلِبِ! لا أُلفِیَنَّکُم  تَخُوضُونَ دِماءَ المُسلِمینَ خَوضاً تَقُولُونَ: "قُتِلَ اَمیرُالمُؤمِنینَ!" اَلا لاتَقْتُلُنَّ بِی إِلّا قاتِلی. اُنظُرُوا اِذا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَربَتِهِ هذِهِ، فَاضرِبُوُه ضَربَۀً بِضَربَۀٍ وَلاتُمَثِّلُوُا بِالرَّجُلِ، فَاِنِّی سَمِعتُ رَسولَ اللهِ ]ص[ یقولُ
اِیّاکُم وَالمُثلَۀَ، وَلَو بِالکَلبِ العَقُورِ

)مبادا پس از رحلت من دست به خون مسلمانان بیالایید و بگویید امیرالمؤمنین کشته شده است، نه یک فرد عادی. همانا مباشر قتل من یک نفر است، و یک ضربت به من زده است، می توانید یک ضربت به وی بزنید؛ و نباید عضوی از  بدن او را جدا کنید؛
چه از رسول خدا ]ص[ شنیدم ]که[ فرمود : "از مُثله کردن جانداران بپرهیزید، اگر چه سگ درنده باشد.(

آری! عدل علوی اجازه نمی دهد برای مردم پرونده سازی شود و هر کس که با إبن ملجم تماس گرفته و با او آشنایی یا از وی پذیرایی نموده است، تحت تعقیب و مجازات قراربگیرد. این است که گوشه ای از زندگی و زمامداری رادمرد تاریخ و جانشین به حقِّ رسول خدا ]ص[.
 تنگ شد بر وی این جهان سترگ/  که سرا خُرد بود و مرد بزرگ
Like پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-07 12:25 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:26 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:27 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:28 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:29 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:29 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:32 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:33 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:36 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:37 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:38 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 01:06 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 01:07 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-09 08:57 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-09 02:18 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-11 03:51 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-11 03:51 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:17 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:26 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:35 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-28 08:35 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-30 12:57 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-30 02:12 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-21 08:02 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-22 07:10 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-22 02:59 PM

پرش به انجمن: