امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حکایت های تاریخی
#22
رحمت نبوی
در انقلاب به نام  اسلام می باید از انقلاب های صدر اوّل سرمشق گرفته شود،
مگر نه بزرگترین و باارزش ترین انقلابات تاریخ را خود حضرت رسول (ص) به راه انداخته است؟

انقلابی که همه شئون اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه بشری را دگرگون ساخت. دیدیم که در بیشتر دوران رسالتش همۀ نیروی خود را در مناظرۀ منطقی و موعظه و ارشاد سپری نموده و تحوّل اساسی در فکر جامعه به وجود آورد، و  عدهّ ای طوعاً و رغبتاً  به حضرتش گرویدند، و هستۀ مرکزی اسلام تشکیل یافت.

همین که نوبت به مبارزۀ مسلحانه رسید، با رعایت اصول انسانی و عدالت به جهاد پرداخت و از حدّ ضرورت پا فراتر نگذاشت. وقتی که جنگ منتهی به پیروزی گردید، و فاتحانه به شهر مکّه وارد شد، با بردباری و بزرگواری اعلام کرد:
"هر کس سلاح خود را زمین نهاد، هر کس به خانه شد و در به روی خود بست، هر کس به کعبه پناهنده شد، هر کس به خانۀ ابوسفیان پا نهاد، ایمن است و کسی متعرّض آنان نشود.

سعد بن عبادۀ انصاری که عقده و کینۀ آشتی ناپذیراز قریش به دل داشت، وتصوّر می کرد که روز حسابرسی فرا رسیده است، رجزخوانان می گفت:
امروز، روز انتقام و کشتار است و   اَلیَومُ یَومُ المَلحَمَۀ، اَلیَومُ تَستَحِلُّ الحُرمَۀ  پاس حرمت کسی را نخواهیم داشت
به محض اینکه سخنان وی به گوش آن حضرت رسید، به علی ع فرمود پرچم را از دست سعد بگیر و شخصا گروه او را فرماندهی بکن
سپس با فرمان عطوفت فرمود : اِذهَبُوا، اَنتُمُ الطُّلَقاءُ!
بروید، همه تان آزاد هستید، همۀ گذشته ها را پشت سر گذاشت و هیچ  کدام از جنایات آنان را به رُخشان نکشید و عدالت را به مرز رحمت رسانید،
صلوات الله علیه وآله

بنی امیّه که در دوران جاهلیت با بنی هاشم به رقابت می پرداختند، و از دشمنان سرسخت آن حضرت بودند، و اوقاتی که در مکّه به سر می برد، همه نوع آزار و بی حرمتی و استهزاء را از آنان با بردباری تحمّل می کرد و پس از هجرت به مدینه نیز راحتش نگذاشته، و دم به دم لشکر کشی و ستیزه جویی می نمودند نه تنها از حقوق بشری واز سهم بیت المال محرومشان نساخت ، بلکه عدّه ای از آنان را به کار و ادارۀ امور بر گماشت.
ابوسفیان را به نجران، یزید ابن ابی سفیان را به تیما، خالد بن سعید بن عاص را به صنعا، برادر وی ابان بن سعید را به بحرین و عمروبن سعید را به چند آبادی دیگر مأمور نمود و با همۀ  خون دل که از شهادت عمویش حمزۀ سیّدالشهداء و رفتار وحشیانۀ قاتل وی داشت، اورا هم عفو کرده و همین قدر فرمود: "از دیدگاه من بر کنار باش تا  تو را نبینم.
ودرعین قدرت به سرکوبی منافقان، با نهایت کرم و بزرگواری با آنان رفتار می نموده، و می فرمود:
اِنّی لَم اُومَرأَن أُنَقِّبَ عَلی قُلُوبِ النّاسِ وَلا أَشُقَّ بُطُونَهم
به من دستور داده نشده، آنچه را در دل مردم است، تفتیش کنم و باطن آنان را بشکافم.
گاهی به نحو شگفت انگیز بی حرمتی وخلاف ادب آنان را ندیده و نشنیده می گرفت. ذوالخویصرۀ که بعدها جزو گروه خوارج شده ودر جنگ نهروان کشته شد، درموقع تقسیم غنایم به آن حضرت گفت: یا محمّد إعدِل! همین قدر فرمود:
وَیلَکَ، إن لَم أعدِل، فَمَن یَعدِلُ؟!  بیچاره اگرمن به عدالت رفتار نکنم، دیگر چه کسی رفتار خواهد کرد؟(

در مراجعت ازغزوۀ تبوک، عدّه ای از منافقان توطئه چیده ودر گردنه که مشرف به درّه عمیق بود، به کمین نشستند، تا در تاریکی شب، دور از چشم لشکریان شترِ سواری آن حضرت را رَم داده و نابودش کنند.
همین که به آن محّل رسید، برقی در ابر ظاهر شد و فضا را روشن نمود، به طوری که هم خود آن حضرت و هم حذیفۀ بن الیمان که مهار شتر را به دست داشت، آنان را دیده
و شناختند، به حذیفۀ فرمود: "این راز را هرگز فاش مکن!" و از آن پس، حذیفۀ به صاحب سِرّ رسول الله  نامیده می شد و تا آخر عمر همچنان راز  دار بماند.

رأس المنافقین، عبدالله بن ابی بن سلول که در هر پیشامد و فرصتی از  اخلالگری و کارشکنی فرو گذارنبود، و سیصد نفر از اصحاب آن حضرت را در  جنگ اُحُد إغوا نموده و از شرکت در جنگ باز داشت، و مسلمین دل خونینی از وی داشتند،
روزی فرزندش عبدالله همنام پدر گفت: "یا رسول الله! رفتار پدرم اصحاب شما را ناراحت کرده است و ممکن است کمر قتل او را ببندند و خوی عصبیت جاهلیت در من تحریک شود و نتوانم تحّمل کنم و کاری از من سر بزند که بر ایمان مخلصانه ام صدمه وارد شود، اجازه دهید به دست خودم او را نابود کنم!" پیامبر خدا ص فرمود:
"او پدر توست و جز با نیکوکاری نباید با او رفتار کنی."
و روزی که عبدالله بن ابی به اجل طبیعی درگذشت، آن حضرت فرمود:
"اگر خدا مرا نهی نکرده بود، در بارۀ وی استغفار می کردم و بر جنازه اش نماز می خواندم."

این است اسلام راستین و گوشه ای از روش انقلابی آن بزرگوار که به خودی خود فراگیر شد و چنان اثری در قلوب مردم جاهلیت به جای گذاشت که فوج فوج به اسلام رو آوردند و با همۀ انحرافاتی که پس از رحلتش پدید آمد،
اسلام در کمتر از یک قرن بیشتر دنیای آن روز را فراگرفت.
وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عظیمٍ وَمَا أَرسَلنَاکَ إِلَّا رَحمَۀً لِلعَالَمِینَ

تنها کسی که از بنی امیّه مورد تنبیه آن حضرت واقع شد، حکم بن ابی العاص بود که پشت سر آن حضرت راه می رفت و تقلید او را درمی آورد، و در مجلس بیانات آن حضرت را به استهزاء می گرفت، دستور داد وی را با پسرش مروان از مدینه تبعید کردند.  اما به کجا؟
به خوش آب و هواترین منطقۀ حجاز، یعنی طائف که امروز هم قصور سلطنتی ییلاقی آل سعود در آن محّل واقع شده است.
Like پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-07 12:25 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:26 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:27 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:28 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:29 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:29 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:32 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:33 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:36 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:37 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 12:38 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 01:06 PM
RE: برگی از تاریخ - توسط شهاب - 2022-07-07 01:07 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-09 08:57 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-09 02:18 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-11 03:51 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-11 03:51 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:17 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:26 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-07-12 11:35 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-28 08:35 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-30 12:57 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-11-30 02:12 PM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-21 08:02 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-22 07:10 AM
RE: حکایت های تاریخی - توسط شهاب - 2022-12-22 02:59 PM

پرش به انجمن: