امام موسی کاظم
نقل شده كه روزي بر فضل بن ربيع وارد شدم، در حالي كه بر بام خانه خود نشسته بود و آنگاه كه نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبيد و گفت: از اين روزنه نگاه كن چه ميبيني؟
گفتم: جامه اي كه بر زمين افتاده است .
گفت: با دقت نگاه كن!
چون دقت بيشتري به خرج دادم، گفتم: انساني مي نمايد كه به سجده رفته است .
گفت: او را ميشناسي؟
گفتم: نه .
گفت: اين مولاي تو است .
گفتم: مولاي من كيست؟
گفت: تجاهل ميكني؟
گفتم: نه، من مولايي براي خود نميشناسم .
گفت: اين موسي بن جعفر است،
كه من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به اين حال كه ميبيني، نمييابم; چون نماز صبح را اقامه ميكند تا طلوع آفتاب مشغول تعقيبات است . آنگاه به سجده ميرود و به همان حال باقي است تا زوال شمس، و به كسي سپرده است كه هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آنگاه بدون تجديد وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن ميشود و باز به سجده ميرود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقيبات آن افطار ميكند، و بعد از آن تجديد وضو نموده به سجده ميرود، بعد از سجده طولاني، به بستر خواب رفته، و بعد از بيداري و تجديد وضو مشغول عبادت و نماز ميشود تا اذان صبح …
از آن روزي كه او را نزد من آورده اند، پيوسته كار و عادتش اين است و چيزي جز عبادت از او نديده ام،
عبدالله ميگويد: چون اين سخن را از او شنيدم گفتم: از خدابترس و قصد بدي نسبتبه او نداشته باش كه باعث زوال نعمت از تو مي شود; زيرا هر كس به اين [خانواده] بدي كرده است، به سرعت در همين دنيا به جزاي خود رسيده است .
فضل گفت: بارها نزد من آورده اند كه او را به شهادت برسانم، ولي من زير بار نرفته ام و به آنها گفته ام كه اين كار از من ساخته نيست
نقل شده كه روزي بر فضل بن ربيع وارد شدم، در حالي كه بر بام خانه خود نشسته بود و آنگاه كه نگاهش بر من افتاد، مرا نزد خود طلبيد و گفت: از اين روزنه نگاه كن چه ميبيني؟
گفتم: جامه اي كه بر زمين افتاده است .
گفت: با دقت نگاه كن!
چون دقت بيشتري به خرج دادم، گفتم: انساني مي نمايد كه به سجده رفته است .
گفت: او را ميشناسي؟
گفتم: نه .
گفت: اين مولاي تو است .
گفتم: مولاي من كيست؟
گفت: تجاهل ميكني؟
گفتم: نه، من مولايي براي خود نميشناسم .
گفت: اين موسي بن جعفر است،
كه من شب و روز مواظب حالات او هستم و او را جز به اين حال كه ميبيني، نمييابم; چون نماز صبح را اقامه ميكند تا طلوع آفتاب مشغول تعقيبات است . آنگاه به سجده ميرود و به همان حال باقي است تا زوال شمس، و به كسي سپرده است كه هنگام زوال و ظهر به او خبر دهد، آنگاه بدون تجديد وضو مشغول نماز ظهر و عصر و نافله آن ميشود و باز به سجده ميرود تا غروب آفتاب و بعد از نماز مغرب و عشاء و تعقيبات آن افطار ميكند، و بعد از آن تجديد وضو نموده به سجده ميرود، بعد از سجده طولاني، به بستر خواب رفته، و بعد از بيداري و تجديد وضو مشغول عبادت و نماز ميشود تا اذان صبح …
از آن روزي كه او را نزد من آورده اند، پيوسته كار و عادتش اين است و چيزي جز عبادت از او نديده ام،
عبدالله ميگويد: چون اين سخن را از او شنيدم گفتم: از خدابترس و قصد بدي نسبتبه او نداشته باش كه باعث زوال نعمت از تو مي شود; زيرا هر كس به اين [خانواده] بدي كرده است، به سرعت در همين دنيا به جزاي خود رسيده است .
فضل گفت: بارها نزد من آورده اند كه او را به شهادت برسانم، ولي من زير بار نرفته ام و به آنها گفته ام كه اين كار از من ساخته نيست