بلاء از ریشه بلو: اصل الواحد در اين ماده ايجاد تحول يعني دگرگوني و تغيير براي به دست آوردن نتيجه مورد نظر است و اين معنا بر همه موارد و مصاديق آن بدون اين كه از اين معنا تجاوز كند يا در آن به تكلّف بيفتد، منطبق است.
اما امتحان، اختبار، ابتلاء، تجربه، تبيين، إعلام و تعريف همگي از معاني مجازي و بر حسب مورد از لوازم و آثار اصل هستند اما در همگي آنها قيود اصل يعني تحويل (دگرگوني) و تحصيل نتيجه لحاظ ميشود. و بدين ترتيب، تاويل و تكلّف در تفسير مشتقات آن از ميان ميرود.
يَومَ تُبلَی السَّرائِرُ
(سورۀ مباركۀ طارق، آيه 9)يعني سرائر(رازهاي پنهان) دگرگون و متحوّل ميشوند و خصوصيات آنها و آنچه در آنها است آشكار ميشود.
وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فاَتَمَّهُنَ (سورۀ مباركۀ بقره، آيۀ 124)
يعني خداوند به سبب عرضه كلماتي به او، حال او را متحول و برنامه امر او را دگرگون ساخت.
وَ في ذلِكُم بَلاءٌ مِن رَبِّكُم عَظيمٌ(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 141)
يعني تحول و دگرگوني عظيمي بر شماست.
اما فرق ميان بلو، إبلا، مُبالاة و إبتلاء: اختلاف مقتضيات صيغههاي آنهاست؛ چرا كه در إبلاء توجه مخصوص به جهت صدور دگرگوني از سوي فاعل و نظر ويژه به قيام اين تحول در اوست.
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
(سورۀ مباركۀ انفال، آيۀ 17)و در مُبالات توجّه مخصوص به استمرار فعل است و هوَ لا يُبالِی بِهذا الأمرِ يعني او نسبت به اين مسأله اهتمامي ندارد يعني هيچ تحول و دگرگوني در او رخ نميدهد
و در ابتلاء توجه مخصوص به صدور فعل به طور داوطلبانه و از روي رغبت و اراده خاص است وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ.
بنابراين در تحويل در اين موارد نظر خاص و توجه مخصوص به صدور فعل است؛ زيرا تحويل به جهت رغبت و ميل خاص صادر شده است.
اما فرق ميان بَلو و تَحويل اين است كه بلو ايجاد تحولي است كه مستلزم تنگنا و محدوديت است هر چند با الزام به تكليف يا حكمي باشد بر خلاف تحويل، زيرا آن اعم است از اينكه در آن حالت انبساط يا انقباض موجود باشد.مقتضاي تحقيق در كلمات بَليَ/يَبلَي- بَل- بَلَي اين است كه اين كلمات از ماده بلو گرفته شده اند؛ زيرا ايجاد تحول در اين الفاظ مور نظر است علاوه بر اينكه در هر يك از اينها خصوصيتي اضافه ميشود، بال هم همينگونه است.
اما كلمه بَليَ (يبلَي) به مناسبت كسره لام، بر تحول به سوي پايين دلالت ميكند.در مصباح آمده است بَليَ الثَّوبُ يَبلَي بِليً و بَلاءً: جامه كهنه شد. و به جامه كهنه، بالي ميگويند. بَليَ الميّتُ يعني زمين آن را از ميان برد.
هَل اَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلكٍ لا يَبلی(سورۀ مباركۀ طه، آيۀ 120)
يعني زائل و ضعيف نميگردد.اما كلمه بَلي به مناسبت فتحه لام و الف آخر بر تصديق و تبديل نفي به اثبات دلالت دارد.
اَ لَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلی(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 172)
يعني بله تو پروردگار مايي.
اما كلمه بَل از آنجايي كه خالي از فتحه و الف در آخر است، فقط بر اعراض و رويگرداني دلالت ميكند و اين صرف تغيير نسبت به حكم پيشين است.
اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَداً سُبحانَهُ بَل عِبادٌ(سورۀ مباركۀ انبياء، آيۀ 26)
جمله بل عبادٌ إبطال قضيه سابق و برگشت از آن است.
اما امتحان، اختبار، ابتلاء، تجربه، تبيين، إعلام و تعريف همگي از معاني مجازي و بر حسب مورد از لوازم و آثار اصل هستند اما در همگي آنها قيود اصل يعني تحويل (دگرگوني) و تحصيل نتيجه لحاظ ميشود. و بدين ترتيب، تاويل و تكلّف در تفسير مشتقات آن از ميان ميرود.
يَومَ تُبلَی السَّرائِرُ
(سورۀ مباركۀ طارق، آيه 9)يعني سرائر(رازهاي پنهان) دگرگون و متحوّل ميشوند و خصوصيات آنها و آنچه در آنها است آشكار ميشود.
وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فاَتَمَّهُنَ (سورۀ مباركۀ بقره، آيۀ 124)
يعني خداوند به سبب عرضه كلماتي به او، حال او را متحول و برنامه امر او را دگرگون ساخت.
وَ في ذلِكُم بَلاءٌ مِن رَبِّكُم عَظيمٌ(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 141)
يعني تحول و دگرگوني عظيمي بر شماست.
اما فرق ميان بلو، إبلا، مُبالاة و إبتلاء: اختلاف مقتضيات صيغههاي آنهاست؛ چرا كه در إبلاء توجه مخصوص به جهت صدور دگرگوني از سوي فاعل و نظر ويژه به قيام اين تحول در اوست.
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
(سورۀ مباركۀ انفال، آيۀ 17)و در مُبالات توجّه مخصوص به استمرار فعل است و هوَ لا يُبالِی بِهذا الأمرِ يعني او نسبت به اين مسأله اهتمامي ندارد يعني هيچ تحول و دگرگوني در او رخ نميدهد
و در ابتلاء توجه مخصوص به صدور فعل به طور داوطلبانه و از روي رغبت و اراده خاص است وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ.
بنابراين در تحويل در اين موارد نظر خاص و توجه مخصوص به صدور فعل است؛ زيرا تحويل به جهت رغبت و ميل خاص صادر شده است.
اما فرق ميان بَلو و تَحويل اين است كه بلو ايجاد تحولي است كه مستلزم تنگنا و محدوديت است هر چند با الزام به تكليف يا حكمي باشد بر خلاف تحويل، زيرا آن اعم است از اينكه در آن حالت انبساط يا انقباض موجود باشد.مقتضاي تحقيق در كلمات بَليَ/يَبلَي- بَل- بَلَي اين است كه اين كلمات از ماده بلو گرفته شده اند؛ زيرا ايجاد تحول در اين الفاظ مور نظر است علاوه بر اينكه در هر يك از اينها خصوصيتي اضافه ميشود، بال هم همينگونه است.
اما كلمه بَليَ (يبلَي) به مناسبت كسره لام، بر تحول به سوي پايين دلالت ميكند.در مصباح آمده است بَليَ الثَّوبُ يَبلَي بِليً و بَلاءً: جامه كهنه شد. و به جامه كهنه، بالي ميگويند. بَليَ الميّتُ يعني زمين آن را از ميان برد.
هَل اَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلكٍ لا يَبلی(سورۀ مباركۀ طه، آيۀ 120)
يعني زائل و ضعيف نميگردد.اما كلمه بَلي به مناسبت فتحه لام و الف آخر بر تصديق و تبديل نفي به اثبات دلالت دارد.
اَ لَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلی(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 172)
يعني بله تو پروردگار مايي.
اما كلمه بَل از آنجايي كه خالي از فتحه و الف در آخر است، فقط بر اعراض و رويگرداني دلالت ميكند و اين صرف تغيير نسبت به حكم پيشين است.
اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَداً سُبحانَهُ بَل عِبادٌ(سورۀ مباركۀ انبياء، آيۀ 26)
جمله بل عبادٌ إبطال قضيه سابق و برگشت از آن است.