امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برگ معرفت
#46
مومن

مومن از ریشه أمن: اصل  در اين ماده امنيت و آرامش و بر طرف شدن ترس و وحشت و اضطراب است.

مي گويند اَمِنَ/يَأمَنُ اَمناً اطميان يافت و ترس او از ميان رفت:

هَل آمَنُكُم عَلَيهِ اِلّا كَما اَمِنتُكُم عَلی اَخيهِ مِن قَبل
آمِن به معناي مطمئن است.

وَ اِذ قالَ اِبراهيمُ رَبِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِناً

شهري كه در آن هيچ ترس و وحشتي نباشد.
ادخُلوها بِسَلامٍ آمِنينَ

أمانت مصدر است و بر عين خارجي كه أمن به آن تعلق ميگيرد، اطلاق ميشود. مانند وديعه كه مورد أمن است و بر آن امنيت وجود دارد.

إئتمان به معناي امين قراردادن كسي است.
فاِن اَمِنَ بَعضُكُم بَعضاً فَليُؤَدِّ الَّذي اؤتُمِنَ اَمانَتَهُ

الايمان به معناي قرار دادن خود يا ديگري در امنيت و آرامش است.
آنان را در امن و امان قرار داد.
وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ اِلَيكُمُ الايمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلوبِكُم وَ كَرَّهَ اِلَيكُمُ الكُفرَ وَ الفُسوقَ وَ العِصيانَ

الايمانُ بِهِ: به معناي حصول آرامش و اطمينان به وسيله آن است.
آمنَ بالله يعني به واسطه خداي متعال براي او سكون و اطمينان حاصل شد پس او مومن يعني مطمئن است و در اين مورد متعلِّق ايمان با حرف باء ميآيد.

يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا آمِنوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلی رَسولِهِ

اَمَنَة مصدري مانند غَلَبَة (از جهت وزن و معنا) ميباشد و به خاطر فزوني ساختارش نسبت به كلمه أمن بر مبالغه در معناي أمن دلالت ميكند.
ثُمَّ اَنزَلَ عَلَيكُم مِن بَعدِ الغَمِ اَمَنَةً نُعاساً

آمينُ از عِبري گرفته شده است و بعيد نيست كه از آمِن به صيغه امر از باب اِفعال گرفته شده باشد
 و معنايش محقق كن و در امنيت قرار ده، مي باشد.

وَ لاَ آمِّينَ البَيتَ الحَرامَ يَبتَغونَ فَضلاً مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً
Like پاسخ
#47
غـیب

غیب :  چيزي است كه در مقابل شهادت است و به اختلاف شهادت و نسبت به آن، مفهوم غيب تفاوت ميكند.

شهادت به معناي حضور است و حضور؛ يا به حضور مكاني است يا به حضور نزد حواس ظاهري يا به حضور در نظر و علم يا به حضور در مقام معرفت و بصيرت
و در مقابل هر يك از اين موارد چهارگانه، غيبي هست.

قَالَ قَائلٌ مِّنهُْمْ لَا تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فیِ غَيَبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَعِلِين،
گوينده ای از ميان آنان گفت: يوسف را مكشيد. اگر كاری میكنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد تا برخی از مسافران او را برگيرند.يعني در نقطهاي غايب و پنهان از چاه

عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ،
داننده غيب و شهود است و اوست حكيم آگاه

غيب مرتبه پنجمي دارد و آن چيزي است كه علمش مختصّ خداي تعالي است؛ زيرا خداوند مقدار محدودي از غيب را براي رسولان و اوليايش، برحسب استعدادشان و به مقتضاي تحملشان و نيازهايي كه در نفس خويش و در مقام رسالت دارند، آشكار مي كند.
پس روشن شد كه غيب داراي 5 مرتبه است كه دو تاي آنها مادي و دو تاي آنها معنوي هستند و ديگري هم در امور مادي و هم در امور معنوي تحقق مي-يابد و اين مراتب، به اختلاف مخلوقات در علم و احاطه و شهود، متفاوت است
Like پاسخ
#48
کـتاب

کتاب از ریشه کتب: اصل در ماده، تقرير (گزارش) نيت و مقصود و ثبيت آن در خارج، با اسباب مناسب است.
مانند: تثبيت علوم، دعاوی و عهود (پيمانها و اعتقادات قلبي) به وسيله حروف، كلمات و جملات. اين معناي متداولي است كه از ماده فهميده ميشود

پس ميگويند: اين مكتوب (نوشته شده) است، اين كتاب است و اين نوشته شد. پس در اصل، دو قيد لحاظ ميشود: اظهار و تثبيت. پس تثبيت به كتابت كلمات يا به وسيله حكم يا به وسيله تقدير و به طبيعت و ذات و يا به وسيله ضبط، جمع و نظم -به هرگونه كه باشد- است.

كَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ،
كه رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است

اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَی بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا،
منظور كتابت (نوشتن) بر نفس و تثبيت بر آن به وسيله كتابت طبيعي در ذات و به اقضاي ذاتش است.

وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ،
و[او] قرارگاه و محل مُردنش را میداند. همه [اينها] در كتابی روشن [ثبت] است

پس روشن شد كه كتاب، اعمّ از كتاب مادي و معنوي است و آن هر چيزي است كه اموري در آن ضبط، جمع و حفظ شوند؛ خواه مادي باشد يا معنوي.


كتاب؛ مصدر است و به منظور مبالغه به چيزي كه در آن نوشته ميشود، كتاب ميگويند؛ زيرا كتابت در آن مورد نظر است؛ گويا لوحي كه اين مطلب در آن نوشته شده، اصلاً لحاظ نميشود و كتابت (نوشتن) به صورت مكتوب (نوشته) تجلّي يافته و اين امري عُرفي است كه نظائر فراواني دارد. پس مصدر كتاب بر چيزي كه در خارج آشكار و متجلّي ميشود - بدون توجه به محلش- اطلاق ميشود. مانند: زيدٌ عدلٌ؛ يعني زيد عادل است. همينگونه است إطلاق كتاب، قرآن، فرقان، هدی و تبيان، بر آنچه كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده؛
زيرا جهات كتابت، قرائت، فرق، هدايت و بيان در آنها مورد نظر است و تعبير به كتاب به تثبيت احكام، ثبوت مفاهيم، تحقق محتويات و مضامينش اشاره دارد؛ به گونهاي كه هيچ شكّي در آن راه نمي يابد.
Like پاسخ
#49
ملائکه

ملائکته از ریشه ملک: اصل الواحد در ماده، تسلط بر چيزي است؛ به گونهاي كه اختيار آن در دستش باشد

و اين تسلّط
  1. يا به طور اصلي و فرعي، به ذات شيء منسوب است.مانند: مالكيت الله بر خلقش،
  2. يا به طور اعتباري به ذات شيء منسوب است. مانند: برده يا كالاي مملوك و فروخته شده،
  3. يا منسوب به چيزي است كه از آن استفاده ميشود. مانند: اجاره و نكاح و يا منسوب به امور و وظايف اجتماعي افراد است. مانند: تسلّط حاكم و سلطان
  4. و يا به معناي تسلط برنفس و هواهاي نفساني ميباشد. مانند: نفوس (جانهاي) پاك رياضت كش
  5. و يا تسلّطهاي ديگر غير از اينها.

اما مَلَك، ملائكه (فرشتگان) و ملكوت: مانند اصل ماده، از زبانهاي عبري و سرياني گرفته شده اند. ضمن اينكه اين كلمات در زبانهاي عبري، سرياني و نيز زبان عربي به طور حقيقي و در معناي تسلّط به كار رفته اند؛
زيرا مَلَكوت؛  بر زيادت در معنا، عظمت، امتداد و وسعت در مفهوم دلالت ميكند.

مَلائِكَة، جمع مَليك يا مَلاك است . ضمناً مفاهيم قوّت، شدت، صحّت، عزت و امثال آن، از آثار و لوازم تسلّط هستند و اصل همان است كه گفتيم.سوره مباركه إسراء آيه 95:
قُلْ لَوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَكًا رَسُولًا

گفتيم كه مالكيت و مملوكيت، مراتبي دارد:
1- مالكيت مطلق بر ذوات اشياء، از جهت ايجاد، فاني كردن و ابقاء و اين مرتبه مختصّ خداست كه خالق همه چيز است.
قُلِ اللَّـهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ،
2- مالكيت و تسلّط ظاهري بر سرزمينها و اهل آنها؛ بر اساس عدل يا به طور قهري، كه از اين مالكيت به مُلك و سلطان (چيرگي) تعبير ميشود
وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّـهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ،
3- مالكيت و تسلّط ظاهري با جعل الهي و در چارچوب مقررات صحيح عادلانه. مانند: معاملات و عقودي كه در كتب فقهي از آنها بحث ميشود.
4- تملّك و تسلّط به وسيله عمل و فعاليت. مانند: كشاورزي، صنعت و جهاد.
إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ،

اما اسمهاي مَلِك، مليك و مالك از اسماي حسناي الهي هستند كه در مَلِك؛ جنبه ثبوت و در مليك؛ جنبه ثبوت و استمرار و در مالِك؛ جنبه قيام صفت به ذات خداوند مورد نظر است.

فَتَعَالَی اللَّـهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ،
فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ

پس در جايي كه مطلق مالكيت ثابت مورد نظر بوده، به مَلِك تعبير كرده و در جايي كه تنها قيام مالكيت به ذات خداوند مورد نظر است، به مالك تعبير كرده و در جايي كه استمرار مورد نظر بوده، به مَليك تعبير كرده است؛ همچنان كه به قرينه مَقعد و عندَ از آيه آخر سوره قمر فهميده ميشود.
Like پاسخ
#50
قـرآن

قران از ریشه قرء: اصل الواحد در ماده، فهم و ضبط معاني مكتوب به وسيله بصر (چشم) است؛ خواه مادي باشد يا معنوي
و معاني عبارتند از: مفاهيم و مطالب مورد نظر و كتابت (نوشتن) عبارت است از: ثبت آنها به وسيله الفاظ و حروف يا نقوش و تصاوير مناسب در صفحات خارجي يا انفسي يا در لوح محفوظ نزد خداي تعالي
و بصر اعمّ است از اينكه نيرويي حسّي يا بينشي دروني يا صِرفاً روحاني باشد.
پس در قرائت لازم است اين خصوصيات تحقق يابد.

انواع کتابت و قرائت متناظر با آن
همچنين كتابت يا در لوحهاي خارجي است - مانند: كتبتُ في القرطاس- يا در لوحهاي طبيعي به وسيله رويداد حوادث و جريانهاي خارجي است - خواه در موضوعي شخصي يا در عالَم هستي باشد  و يا در لوحهاي جانها به واسطه صفات و افكاري است كه در آنها نقش مي بندد و يا در لوح محفوظ نزد خداي تعالي است كه آنچه را كه در قضا و تقدير الهي ميآيد، در آن ضبط ميكند.


إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ  فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ،

قرآن - مانند غُفران- مصدر است كه به عنوان اسم براي كتابي كه بر پيامبر نازل شده، قرار داده شده و اين اسم گذاري به اين دليل است كه خداوند، پيامبر(ص) و مردم آن را قرائت مي كنند.
Like پاسخ
#51
ابوجعفر خثعمی می گوید: امام صادق (علیه السلام) کیسه ای به من داد و فرمود :« آن را به فلان مرد از بنی هاشم بده، اما به او نگو که من آن را داده ام»
کیسه را به آن مرد دادم او گفت: «خدا دهنده آن را پاداش نیکو دهد که گاه گاه چنین کیسه ای برای ما می فرستد و ما با آن زندگی می کنیم
جعفر با اینکه مال فراوانی دارد درهمی به من کمک نمی کند.
Like پاسخ
#52
ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ
سپس در آن روز [همه شما] از نعمتها [ي الهي] بازپرسي خواهيد شد


امام صادق (علیه السلام)- از ابوحنیفه نقل شده است: امام صادق (علیه السلام) فرمود:...
«شنیده‌ام تو آیه: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ را به غذای پاک و آب سرد در روز گرم تفسیر نموده‌ای؟
گفتم: «درست است».
فرمود: «اگر کسی تو را دعوت کند و غذای پاک و خوبی برایت بیاورد و آب سرد و گوارایی به تو بیاشامد بعد منّت بگذارد بر تو؛ همین‌طورکه این آیه را تفسیر می‌کنی در مورد او چه می‌گویی و از نظر تو چه نوع آدمی است»؟
گفتم: «من او را بخیل می‌دانم».
فرمود: «آیا خداوند بخل می‌ورزد»؟
گفتم: «پس نعیم در این آیه چیست»؟
فرمود: «دوستی با ما خانواده پیامبر».

امام صادق (علیه السلام)- خدا کریم‌تر از این است که خوراکی به شما دهد و شما را از آن بازخواست کند.
ولی شما همه نسبت به نعمت وجود ما مسئولیّت دارید که آیا آن را شناختید و حقّش را ادا کردید؟

الصّادق (علیه السلام)- ثَلَاثَهًُْ أَشْیَاءَ لَا یُحَاسَبُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ عَلَیْهِنَّ طَعَامٌ یَأْکُلُهُ وَ ثَوْبٌ یَلْبَسُهُ وَ زَوْجَهًٌْ صَالِحَهًٌْ تُعَاوِنُهُ وَ یُحْصِنُ بِهَا فَرْجَهُ.

امام صادق (علیه السلام)- از مؤمن درباره‌ی سه چیز حساب کشیده نمی‌شود:
غذایی که می‌خورد، و لباسی که باید بپوشد و همسری صالح که مددکار زندگانی او و وسیله‌ی حفظ عفّت او باشد.

امام صادق (علیه السلام)- حنان‌بن‌سدیر از پدرش نقل کرده است: نزد امام باقر (علیه السلام) بودم...
فرمود: «ای سدیر! هرگز از غذای خوب و لباس نرم و بوی خوش از شما بازخواست نخواهند کرد. این‌ها برای ما خلق شده است و ما برای استفاده از آن‌ها مأموریم که با استفاده از این نعمت‌ها فرمان‌بردار خدا باشیم».
عرض کردم: «پدر و مادرم فدایت! پس نعیم چیست»؟
فرمود: «حبّ امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب و خاندانش .
خداوند روز قیامت بازخواست خواهد کرد چگونه سپاس نعمتی که بر شما ارزانی داشتم از حبّ علی و عترتش  به‌جا آوردید.
Like پاسخ
#53
آیت‌الله فاطمی‌نیا در یکی از سخنرانی‌های خود به دستور‌العملی از امام رضا (ع) برای موفقیت در کار‌ها اشاره می‌کنند:
حضرت رضا (ع) می‌فرمایند: در همه موفقیت‌ها بگویید:
اللهم سلم و تمم

این دعا نیست که نیاز باشد مدام آن را تکرار کنید بلکه یک جمله علمی است،
یک درخواست علمی است. یعنی خدایا در این کار عافیت قرار بده و آن را کامل‌تر کن.

خانه خریدید، جایی استخدام شدید بگو خدایا شکر و بگو «اللهم سلم و تمم» این دستور حضرت رضا (ع) است.
Like پاسخ
#54
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بِسْمِ اللّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ، بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاْمُورِ،
بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ،
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ،
فى کِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبِی مَحْبُورٍ،
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَ بِالْفَخرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْکُورٌ،
وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدای نور (عالم)، به نام خدای نورِ نور (جهان هستى)، به نام خدایی که نورى است فوق نور،

به نام خدایی که تدبیرکننده کار‌ها است، به نام خدایى که نور (عالم) را از نور (خود) آفرید،
ستایش خاص خدایى است که آفرید نور را از نور، و نازل فرمود نور را بر کوه طور، در میان نامه‌ای نوشته شده و ورقه اى گشوده، به اندازه‌ای معین، بر پیامبرى دانشمند،
ستایش خاص خدایى است که او به عزت و شوکت یاد شده، و به فخر مشهور است، و در هر حال در خوشى و ناخوشى سپاسگزارى شده،
و درود خداوند بر آقاى ما محمد و آل پاکیزه اش باد.
Like پاسخ
#55
إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ


دابه :یعنی هر صاحب حیاتی که به هرنوعی دارای حرکت باشد -
در ترجمه اصطلاح جنبنده به همین خاطر اومده


إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً
ما جُنبنده‌اي را بيرون مي‌آوريم كه با آنها سخن مي‌گويد
از طرق ما شيعه‌ها اين دابّه بر وجود مبارك حضرت امير تطبيق شده است دابّه‌اي كه در اين آيه است بر حضرت امير تطبيق شده است يعني کسی كه با كفار سخن مي‌گويد ﴿تُكَلِّمُهُمْ﴾ چه مي‌گويد؟
مي‌فرمايد: ﴿أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ﴾ مردم به آيات ما ايمان نياوردند
يعني همين مشركين چون تمام اين ضماير به مشركين برمي‌گردد چون بحث در مشركين بود اينهايي كه ايمان نياوردند

در روايات آمده است كه اينها مربوط به رجعت است براي اينكه اگر مربوط به قيامت بود در قيامت خدا همه را محشور مي‌كند نه فوجي را،
چون در اين آيه دارد كه ﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ﴾ يعني برخي از مكذّبان را ما محشور مي‌كنيم,
 در معاد كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ همه محشور مي‌شوند ديگر بعض ندارد.

در آن روزي كه عذاب الهي مي‌خواهد واقع شود دابّه‌اي به آنها مي‌گويد جُرم شما اين بود كه به آيات الهي ايمان نياورديد

اينها نشان آن است كه وجود مبارك حضرت امیرالمومنین در موارد حسّاس  به عنوان سخنگوي رسمي ذات اقدس الهي حرف مي‌زند.

مطلب ديگري هم كه در كتاب قيّم الميزان آمده اين است كه برخي از آيات است كه فقط يك بار در قرآن كريم آمده چون يك بار آمده و تقريباً رمزگونه آمده تفسير شفاف آن آسان نيست آيات ديگر كه مكرّر آمده مي‌شود به وسيله «الآيات يُفسّر بعضها بعضا» آن را معنا كرد اما وقتي اين مضمون فقط يك بار ذكر شده است اين حلّش آسان نيست
گويا هدف هم اين است كه اين رمزگونه بيان شود كه بين ذات اقدس الهي و پيغمبر, اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين رمزگونه باشد
 جريان تعليم اسما و خلافت و گفتگوي فرشته‌ها با خداي سبحان از همين قبيل است آيه اخذ ميثاق از همين قبيل است اين آيه رجعت كه ﴿فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا﴾ از اين قبيل است

دابّةالأرض بودنِ حضرت امير از همين قبيل است . بخشي از اينها ابهامش به وسيله روايات روشن مي‌شود اما انسان بتواند نظر قطعي درباره اين امور بدهد آسان نيست
Like پاسخ
#56
باید بین مقام آدمیت که قبل از هبوط است و قصه همه آدمیان می‌باشد؛ و حضرت آدم به عنوان ابوالبشر، تفکیک کرد.
در آیه ای ، راز هبوط آدمیت را متذکر می‌شود و به همین جهت همه آدمیان حتی ائمه و پیامبران در زمین قرار گرفته‌اند
با این تفاوت که آنان با اولوالعزمی خود در زمین نسبت به سایر انسان‌ها دارای همتی بس متعالی بوده و هستند.
Like پاسخ
#57
در اسلام راستین طبقۀ مرجعیت مانند برهمنان کیش هندو، کاهنان آیین بودا،خاخام های دین یهود، کشیشان مذهب مسیحیت، به عنوان روحانیْ مشخص وممتاز نشده است، تا کلید بهشت و جهنم را به کمر آویزد  و با تفتیش عقاید هرکس را که بخواهد به خازن بهشت و یا مالک دوزخ بسپارد،
وبه گفتۀ انجیل تحریف شده ”آنچه را که در زمین بستند، در آسمان ها بسته می شود، وهرچه را که گشودند، در آسمان ها گشوده می گردد”!!

در مذهب شیعه تشخیص مرجع تقلید، حق و وظیفۀ خود مردم است، هر کس را که به علم و تقوا و فضائل اخلاقی شناختند، به سراغش بروند و به فتوایش عمل کنند
و نباید دیگران در این امر که مربوط به ایمان و اعتقاد قلبی مردم است، مداخله نموده و به مرجع تراشی پرداخته و بخشنامه صادر کنند،  و در وسایل ارتباط جمعی تبلیغات مداوم به راه  اندازند!
Like پاسخ
#58
ایاک نستعین

علت جمع بودن ضمیر


1. دورى از منیت و تکبر :  بنده خدا عبادت خود، و همه بندگان دیگر را در نظر گرفته، و می‌گوید: ما تو را می‌پرستیم؛ چون به همین مقدار هم  اثر دارد؛ زیرا در زمانی که من خود را تنها ببینم، به انانیت و خودبینى و تکبر نزدیک‌‏ترم، بر خلاف این‌که خودم را مخلوط با سایر بندگان، و آمیخته با مردم بدانم، که اثر  تشخص را از بین برده‌‏ام
(برای یک مثال ساده برای درک این موضوع : تفاوت من فلان کار رو انجام دادم با ما فلان کار رو انجام می دیم)

2. ذکر  جمع  نشان می‌‏دهد که اساس عبادت بویژه نماز، بر پایه جمع و جماعت است، حتى هنگامى که بنده در برابر خدا به راز و نیاز بر می‌خیزد، باید خود را میان جمع و جماعت ببیند، تا چه رسد به سایر کارهاى زندگی‌اش. به این ترتیب هرگونه فردگرایى، و تک‌‏روى، انزواطلبى و... مفاهیمى مردود از نظر قرآن و اسلام شناخته می‌شود.
همه دلیل بر این است که این عبادت در اصل جنبه اجتماعى دارد؛ یعنى باید به صورت جماعت انجام شود، درست است که نماز فرادى نیز در اسلام صحیح است، اما عبادت فردى جنبه فرعى و درجه دوم را دارد.
3.  امکان دارد در جمع، قصد غلبه اولیا و مقربان و برگزیدگان از متقین باشد، تا عبادت وی در ضمن عبادت آنان مندرج شود، شاید به برکت قبولی و اجابت دعای آنان عبادت و دعای وی مستجاب شود.
4. گویا نمازگزار موانعی را در مسیر عبودیت می‌بیند و براى برداشتن این موانع و جستن از این بندها می‌بایست حرکت با نیروى اجتماع باشد؛ زیرا مجموع مرکب قدرت چند نفر بیش از حاصل جمع قدرت تک تک همان چند نفر است.
Like پاسخ
#59
فکر گناه

حضرت مسیح به پیروان خود فرمود:
«موسى بن عمران به شما دستور داد، زنا نکنید؛ اما من به شما سفارش مى کنم، فکر زنا را هم نکنید؛
زیرا کسى که به زنا بیندیشد، مانند کسى است که در اتاق زیبا و رنگ آمیزى شده اى، آتش روشن کند. در این صورت، هر چند ممکن است خانه در آتش نسوزد؛ لکن دست کم دود، آن را سیاه و خراب مى کند»
Like پاسخ
#60
استدراج : اندک اندک گرفتن

از امام صادق علیه السلام در باره استدراج پرسیده شد
حضرت فرمودند : آن در مورد بنده ایست که گتاه کند پس به او مهلت داده می شود و در آنموقع که مهلت داده می شود نعمتهای الهی برای او ادامه پیدا می کند ، پس او را از استغفار و توبه باز می دارد
و او غافلگیر شده و از آنجا که توجه ندارد گرفتار می شود
Like پاسخ


پرش به انجمن: