امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آیا امیرالمومنین با ابوبکر بیعت کرد؟
#1
بنام خدا

آیا واقعاً امیرالمؤمنین بیعت کردند بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یا نه؟



به هر حال بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) اینکه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) چه مشی را در پیش گرفتند؟
متأسفانه در برخی از متون اهل سنت تلاش در این جهت قرار گرفته از جمله در صحیح بخاری و دیگر آثارشان تلاش شده که به گونه ای جلوه بدهند که مانع امیرالمؤمنین برای بیعت با أبی بکرحضرت  فاطمه زهرا بود و وقتی که فاطمه  از دنیا رفت امیرالمؤمنین رفته و با طیب خاطر بیعت کرده با أبی بکر یا مثلاً به نحوی دیگری تلاش شده که اینچنین جلوه داده بشود که
«کانَ لِعَلیٍ وَجْهٌ فِی حَیاةَ فاطِمَةَ عِندالناس»
تا فاطمه زنده بود مردم یک احترامکی به علی (علیه السلام) می گذاشتند و بخاطر فاطمه برای علی جایگاه بود اما وقتی که فاطمه از دنیا رفت دیگر مردم اعتنای به علی نداشتند
و لذا مثلاً چه بسا بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به تعبیر آنها وفات حضرت زهرا علی (علیه السلام) برای اینکه جایگاهی نزد مردم پیدا بکند رفته و با أبی بکر بیعت کرده،

از این نوع تعابیر خب طبیعی هست که کسانی که تابع مکتب خلافت هستند یا مدرسه خلافت به تعبیر مرحوم علامه عسکری، طبیعی هست که یک چنین مسیری را طی بکنند چنین نسبتی را به حضرت (سلام الله علیه) بدهند،

بهتر که به کلمات خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مراجعه بکنیم که چه رخ داده است و اگر بیعتی رخ داده بر چه اساس بوده؛
Like پاسخ
#2
نامه ی دارد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به مردم مصر بعد از شهادت محمد بن أبی بکر،
خود امیرالمؤمنین توضیح داده که چه رخ داد و من چه کردم، اصل مسئله زمانی بود که بعد از شهادت محمد بن أبی بکر کسانی از اصحاب امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آمدند خدمت حضرت و گفتند که
«بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ»
«هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین»
حضرت محزون بود بخاطر شهادت محمد بن أبی بکر که حکم فرزند داشت برای حضرت دیگر، بزرگ شدۀ در خانه امیرالمؤمنین بود
«فَقَالُوا لَهُ: بَیِّنْ لَنَا مَا قَوْلُکَ فِی أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ»
نظرشما در باره این دوتا چه هست؟
«فَقَالَ لَهُمْ أَنَا مُخْرِجٌ لَکُم کِتَاباً أُخْبِرُکُمْ فِیهِ عَمَّا سَأَلْتُمْ»
یک نامه ی من می نویسم خارج می کنم برای شما و در آن توضیح می دهم مسائل را
«فَاقْرَءُوهُ عَلَى شِیعَتِی»
این را برای شیعیان من بخوانید

این را حضرت توجه داشتند از مسئله مهمی سؤال کردند این را دیگر می خواهد یک سند مکتوبی بدهد که حقایق روشن بشود چون از یک برهه خاصی بناست سخن بگوید
«وَ کُونُوا أَعْوَاناً عَلَى الْحَقِّ»
شما منتشر بکنید حضرت می گویند که به شیعیان برسانید
یار حق باشید

بعد حضرت یک مقدمه ی دارند در آن مقدمه به پیشینه جاهلی مردم جاهلی اشاره می کند
«فإنّ اللّه َ بَعَثَ محمّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا للعالَمينَ ، و أمِينا علَى التَّنزيلِ»
تا اینجا می آید
«وَ أَنْتُمْ یَومَ عَشَرَ الْعَرَبِ یَومَئِذٍ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ عَلی حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ»
بعد از مقدمه حضرت اشاره می کند که پیامبر اکرم (ص) در چنین جامعه ی مبعوث شد و وقتی که دوره پیامبر تمام شد
«فلمّا مضى لسبیله تنازع المسلمون الأمر بعده»
وقتی که پیامبر از دنیا رفت مسلمان ها در امر خلافت بعد پیامبر دچار تنازع شدند
«فو اللّه ما کان یلقى فی روعى و لا یخطر على بالى»
من اصلاً تصور نمی کردم که
«أنّ العرب تعدل هذا الأمر بعد محمّد صلّى اللّه علیه و آله عن أهل بیته»
که عرب اصلاً بیاید و امر خلافت را از اهل بیت پیامبر دور بکند

«وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ»
از من دور بکند آنچه که پیامبر اینهمه سفارش رویش کرده

«فما راعنی إلا انثیال النّاس على أبی بکر و اجفالهم إلیه لیبایعوه»
یک وقتی هم مردم رفتند با أبی بکر بیعت کردند و

«و رأیت أنّی أحقّ بمقام رسو الله فی النّاس ممّن تولى الأمر من بعده»
در حالی که من سزاوارتر می دیدم خودم را بر این مسئله

«فأمسکت یدی»
دست نگهداشتم از بیعت، بیعت نکردم
Like پاسخ
#3
«حتّى رأیت راجعه من النّاس رجعت عن الاسلام»
دیدم که یک گروهی از مردم از اصل اسلام دارند مرتد می شوند، همان جریان ارتداد

«یدعون إلى محق دین اللّه و ملّه محمّد صلّى اللّه علیه و آله و إبراهیم (علیه السلام»
و می خواهند اصل را از بین ببرند

«فخشیت إن لم أنصر الاسلام و أهله أرى فیه ثلما و هدما»
ترسیدم اگر اسلام را یاری نکنم موجب شکاف یا اصلاً انهدام اسلام بشود که


«تکون المصیبه اعظم عَلَیَّ »
مصیبتش بر من خیلی بزرگ تر بشود از

«من فوات ولایه امورکم»
از اینکه چند صباحی من بخواهم خلیفۀشما باشم

«التی إنّما هی متاع أیّام قلائل»
چند روزی حالا می خواهم من به صورت ظاهری خلیفه باشم اما به قیمت از بین رفتن اصل اسلام، فرمود که

«فمشیت عند ذلک إلى أبی بکر فبایعته و نهضت فی تلک الأحداث»
رفتم نزد أبی بکر و بیعت کردم
Like پاسخ
#4
تکمیل این قسمت  از «اَلْمُسْتَرشَدُ» که عبارتش  مقداری وسیع تر هست کامل تر هست

«ورأیت الناس قد امتنعوا بقعودی عن الخروج إلیهم»
دیدم که مردم در جریان حروب رده نمی روند برای مقابله

«ورأیت الناس قد امتنعوا»
امتناع می کنند

«بقعودی»
چون من در مدینه نشستم و به رسمیت نشناختم این خلافت را

«عن الخروج إلیهم»
به جبهه ها نمی روند برای مقابله با مرتدین

«فمشیت عند ذلک إلی أبی بکر»
خودم رفتم، وقتی اینچنین دیدم

«فتألفته»
اینجا دارد «فتألفته» آنجا دارد «فبایعته»

رفتم و بیعت کردم با أبی بکر
«ولولا أني فعلت ذلك لباد الإسلام»
اگر این کار را نمی کردم اسلام از بین می رفت
Like پاسخ
#5
بیعت اجباری است که ریختند در خانه فاطمه و علی (علیه السلام) و بردند به مسجد و دست بسته ی به دست أبی بکر چسپاندند که بیعت اجباری است آن،
این بیعت إکراهی است،
تفاوت اجبار و إکراه هم مشخص است

برای عزیزان، اجمالاً عرض می کنم؛ یک اجبار داریم کسی مجبور هست، یک کسی می گوید مُکره است دچار إکراه شده، کسی که دچار اجبار می شود از خودش اختیاری دیگر ندارد یعنی مثل روزه داری که می گیرند دست و پایش را می بندند می خوابانندش آب را با زور می ریزند به حلقش؛ این می شود مجبور،
یک وقت می آید در مقابل روزه دار اسلحه را می گذارند در شقیقه فرزندش می گویند اگر روزه ات را افطار نکنی گلوله می زنیم و این را می کشیم، با اختیار خودش آب را بر می دارد و می خورد این می شود مُکره (دچار إکراه)،

این بیعت دوم بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست و بعد از بالا گرفتن جریان ارتداد و حتی تا نزدیکی های اُحد آمدند مرتدان و لذا دیگر کار خیلی سخت بود مرکز اسلام در معرض خطر قرار گرفته و اینها و خود حضرت تشریح می کنند دیدم که

«ورأیت الناس قد امتنعوا بقعودی عن الخروج إلیهم»
من اگر بخواهم بنشینم بخاطر قعود من مردم رسمیت بر این خلافت أبی بکر قائل نیستند و لذا رفتم و بیعت کردم، می فرماید که

«ولولا أني فعلت ذلك لباد الاسلام، فنهضت في تلك الاحداث»
برخواستم

«حتى أناخ الباطل، وكانت كلمة الله هي العليا»
«اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» صفحه 408 تا 412
Like پاسخ
#6
یک نقلی داریم که این در «انساب الأشراف» بلاذری هست در همین «اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» هست، بلاذری در جلد 1، صفحه 587؛ یعنی هم در متون اهل سنت آمده مثل بلاذری و هم در متون شیعی مثل «اَلْمُسْتَرشَدُ فی الإمامة» صفحه 383، این نقل در واقع یک مقدار دارد بیشتر تکمیل می کند صورت قضیه را و آن این است که می گوید عثمان آمد نزد امیرالمؤمنین و دارد که
«ثم وقع امر الردّ وامتنع کثیر من الناس أن یخرجوا إلی محاربت هم»
مسئله جنگ های ارتداد رخ داد بسیاری از مردم امتناع می کردند بروند برای جنگ های رده
انساب الأشراف، بلاذری، ج 1،ص 587

«فقالوا لأبی بکر کیف نخرج و ابن عم رسول الله قائد عنک»
چگونه ما برویم به جنگ در حالی که پسر عم پیامبر (علیه (علیه السلام)) گوشه ی نشسته و با تو بیعت نکرده و همراه با تو نیست
«قائد عنک»
«فضرع ابی بکر إلی عثمان بن عفان»
أبو بکر متوسل به عثمان شد

«و سأله أن یکلم علی بن ابی طالب و یسأله بیعته»
از عثمان خواست برو ببین علی بیاد رسماً بیت انجام بدهد

«فإنه لو لا  مخافت اضطراب الأمر علیه لجعلها لعلیاً»
گفت که اگر من نمی ترسیدم که امر مضطرب بشود امر خلافت را می دادم به علی
(حالا اینکه رفته با زور علی را بردن به مسجد برایش بیعت گرفتند الآن دارد چنین ادعایی را مطرح می کند)

«فعندها مشا عثمان إلی علی (ع)»
می گوید وقتی که ابوبکر چنین اصرار کرد عثمان رفت نزد علی

«فقال له یابن عم رسول الله إنه لا یخرج إلی قتال هذا العدو احد و انت قائد»
کسی نمی رود برای جنگ تا زمانی که شما اقبال نمی کنید و رسمیت نمی دهید و بعیت  نمی کنی،

و بعد از آن دارد که امیرالمؤمنین(ع) همراه عثمان می گوید
«فلم یزل»

یک تتمه ای باز دارد که
«و أنت لم تبایع و انت طراقب الأمور کما تری و عسی الله أن یجعل فی  ما تری خیراً و إنی أخشی من الأمر أن یعضم فیعطی بما فیه زوال»
عثمان گفت که می ترسم شما بیعت نکنید کار دشوار بشود

«فلم یزل عثمان بعلی»
اصرار کرد، تأکید کرد عثمان

«حتی مشا به إلی ابی بکر»
علی (ع) را راضی کرد و امیرالمؤمنین برخواست رفت نزد ابوبکر

«و سر بذلک من حضر من المسلمین»
مسلمان ها هم خیلی خوشحال شدند که علی آمده و بیعت کرده

«و خرجت به الرکبان فی کل وجه»
سپاه راه افتاد و رفتند

«و جدّاً الناس فی القتال»
مردم با جدید و احتمام رفتند برای جنگ با مرتدین

یک بیعتی بود که در برنامه های قبل همه اشاره شد 50 روز بعد از رحلت رسول خدا (ص) با هجوم به خانه امیرالمؤمنین و حضرت را بردند به مسجد و بیعت سوری اجباری از حضرت گرفتند
و یک بیعت اکراهی این چنین هم بعد از شهادت حضرت زهرا منتهی دیگر تاریخش چنین نقل ها مشخص نیست، حالا شهادت حضرت زهرا سه ما بعد از رحلت پیامبر بوده این، بلا فاصله بعد از آن بوده یا یک ماه بعدش بوده، خیلی مشخص نیست ولی بلاخره هنگام بالا گرفتن جریان ارتداد بوده.
Like پاسخ


پرش به انجمن: