2022-11-13 11:11 PM
از سليم بن قيس نقل است كه گفت:
روزى امام حسن عليه السّلام در اجتماع مردم و معاويه بر منبر نشسته و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم، معاويه پنداشته من او را شايستۀ خلافت مىدانم و خود را شایسته آن ندانستهام!
معاویه دروغ بافته. من در کتاب خدا و سخن پیامبر بر تمام مردم از خودشان شايستهترم،
به خدا اگر مردم با من بيعت نموده و اطاعتم كرده و يارىام مىدادند آسمان و زمين ايشان را از باران و بركات خود بهرهمند مىساخت و اى معاويه شما هرگز در آن به طمع نمىافتادىد،
و حال اينكه رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله) فرموده: «امّت كار خود را به مردى واگذار نكرد در حالى كه ميانشان داناتر از او هست، جز آنكه پيوسته كارشان ميل به پستى و زوال دارد تا آنكه به آئين گوسالهپرستى افتند»
بنى اسرائيل هارون را ترک گفته و به گوسالهپرستى افتادند با اينكه مىدانستند كه هارون خليفۀ موسى است،
و اين امّت علىّ را ترک گفتند با اينكه خود شنيدند كه رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله) به علىّ (عليه السّلام) فرمود: «تو در نزد من در منزلت همچون هارونى در نزد موسى؛ جز امر نبوّت كه پس از من ديگر پيامبرى نيست» و خود شخص رسول خدا از قوم خود به غار گريخت با اينكه ايشان را به خدا مىخواند، و اگر داراى اعوان و انصارى بود كه فرار نمىكرد،
و من نيز اگر يار و ياورى داشتم هرگز با تو قرار داد صلح نمىبستم.
و حال آنكه خداوند عمل هارون را در سكوت جايز شمرده وقتى او را خوار و زبون داشته و نزديک بود او را بقتل رسانند، و او نيز هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت،
و خداوند رسول خود را در فرار از قوم مخيّر نمود هنگامى كه هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت،
و همچنين است كار من و پدرم؛ هنگامى كه امّت ما را تنها گذاشته و با ديگرى بيعت نمودند و ما يار و ياورى نيافتيم از جانب خداوند جايز است،
و هر آينه اين سنّت و مثالهايى است كه مو به مو تكرار مىشود.
اى مردم! اگر شما ميان شرق و غرب عالم را در جستجوى كسى زير پا نهيد كه زاده رسول خدا باشد جز من و برادرم كسى را نخواهيد يافت.
روزى امام حسن عليه السّلام در اجتماع مردم و معاويه بر منبر نشسته و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اى مردم، معاويه پنداشته من او را شايستۀ خلافت مىدانم و خود را شایسته آن ندانستهام!
معاویه دروغ بافته. من در کتاب خدا و سخن پیامبر بر تمام مردم از خودشان شايستهترم،
به خدا اگر مردم با من بيعت نموده و اطاعتم كرده و يارىام مىدادند آسمان و زمين ايشان را از باران و بركات خود بهرهمند مىساخت و اى معاويه شما هرگز در آن به طمع نمىافتادىد،
و حال اينكه رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله) فرموده: «امّت كار خود را به مردى واگذار نكرد در حالى كه ميانشان داناتر از او هست، جز آنكه پيوسته كارشان ميل به پستى و زوال دارد تا آنكه به آئين گوسالهپرستى افتند»
بنى اسرائيل هارون را ترک گفته و به گوسالهپرستى افتادند با اينكه مىدانستند كه هارون خليفۀ موسى است،
و اين امّت علىّ را ترک گفتند با اينكه خود شنيدند كه رسول خدا (صلّى اللّٰه عليه و آله) به علىّ (عليه السّلام) فرمود: «تو در نزد من در منزلت همچون هارونى در نزد موسى؛ جز امر نبوّت كه پس از من ديگر پيامبرى نيست» و خود شخص رسول خدا از قوم خود به غار گريخت با اينكه ايشان را به خدا مىخواند، و اگر داراى اعوان و انصارى بود كه فرار نمىكرد،
و من نيز اگر يار و ياورى داشتم هرگز با تو قرار داد صلح نمىبستم.
و حال آنكه خداوند عمل هارون را در سكوت جايز شمرده وقتى او را خوار و زبون داشته و نزديک بود او را بقتل رسانند، و او نيز هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت،
و خداوند رسول خود را در فرار از قوم مخيّر نمود هنگامى كه هيچ يار و ياورى عليه ايشان نيافت،
و همچنين است كار من و پدرم؛ هنگامى كه امّت ما را تنها گذاشته و با ديگرى بيعت نمودند و ما يار و ياورى نيافتيم از جانب خداوند جايز است،
و هر آينه اين سنّت و مثالهايى است كه مو به مو تكرار مىشود.
اى مردم! اگر شما ميان شرق و غرب عالم را در جستجوى كسى زير پا نهيد كه زاده رسول خدا باشد جز من و برادرم كسى را نخواهيد يافت.