2022-07-11 03:51 PM
سرهاى بريده پادشاهان پيش روى همديگر
عبدالملك در سال 71 هجرى ، به جنگ مصعب بن زبير رفت و در محلى به نام ((دير جاثليق )) - در دو فرسخى انبار - با او رو به رو شد و جنگ سختى ميان آنان در گرفت . سرانجام عبدالملك بر او غالب شد. ياران مصعب او را تنها گذاشتند. و اكثر ياران او مردان ربيعه بودند كه از يارى او دست برداشتند.
مصعب تنها و بى كس در خيمه اى بر تخت نشسته بود كه سربازان عبدالملك او را غافلگير كردند و او را در تخت خودش به هلاكت رساندند.
عبيدالله بن زياد بن ظبيان سر او را بريد و نزد عبدالملك آورد و چون آن را روى تخت عبدالملك گذاشت ، عبدالملك به سجده افتاد.
ابومسلم نخعى مى گويد:
((بر عبدالملك بن مروان وارد شدم و ديدم سر مصعب ابن زبير پيش روى اوست . پس گفتم : اى امير مؤ منان ! من در اينجا امر عجيبى مشاهده كردم . عبدالملك گفت : چه ديدى ؟ گفتم : سر حسين بن على را نزد عبيدالله بن زياد ديدم و سر عبيدالله بن زياد را پيش مختار بن ابى عبيد و سر مختار بن ابى عبيد را پيش روى مصعب بن زبير و سر مصعب بن زبير را پيش روى تو...))
عبدالملك از اين سخن ابومسلم سخت متاءثر شد و از شدت فشار بيرون رفت .
عبدالملك در سال 71 هجرى ، به جنگ مصعب بن زبير رفت و در محلى به نام ((دير جاثليق )) - در دو فرسخى انبار - با او رو به رو شد و جنگ سختى ميان آنان در گرفت . سرانجام عبدالملك بر او غالب شد. ياران مصعب او را تنها گذاشتند. و اكثر ياران او مردان ربيعه بودند كه از يارى او دست برداشتند.
مصعب تنها و بى كس در خيمه اى بر تخت نشسته بود كه سربازان عبدالملك او را غافلگير كردند و او را در تخت خودش به هلاكت رساندند.
عبيدالله بن زياد بن ظبيان سر او را بريد و نزد عبدالملك آورد و چون آن را روى تخت عبدالملك گذاشت ، عبدالملك به سجده افتاد.
ابومسلم نخعى مى گويد:
((بر عبدالملك بن مروان وارد شدم و ديدم سر مصعب ابن زبير پيش روى اوست . پس گفتم : اى امير مؤ منان ! من در اينجا امر عجيبى مشاهده كردم . عبدالملك گفت : چه ديدى ؟ گفتم : سر حسين بن على را نزد عبيدالله بن زياد ديدم و سر عبيدالله بن زياد را پيش مختار بن ابى عبيد و سر مختار بن ابى عبيد را پيش روى مصعب بن زبير و سر مصعب بن زبير را پيش روى تو...))
عبدالملك از اين سخن ابومسلم سخت متاءثر شد و از شدت فشار بيرون رفت .