امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ولایت
#1
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ
أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ
يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ
ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ



وَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
Like پاسخ
#2
تفسير :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرَتَدَّ مِنْكُم عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم و يُحِبّونه :

إرتداد اختیار کردن برگردانیدن خود یا دیگریست از برنامه معین ، و منظور در اینجا برگشتن است از برنامه و آیینی که داشت .
و دین : عبارتست از خضوع کردن در مقابل مقررات و برنامه معینی ، و منظور در اینجا سلم شدن و ایمان آوردن است به مقرراتیکه از جانب خداوند متعال بوسیله رسول او نازل شده است .
و ارتداد علامت اینستکه : ایمان آوردن در مرتبه أوّل روی محبت و معرفت نبوده است ، و از این لحاظ در مقابل آنها از اشخاصی اسـم برده شده است که محبّت در میان آنها و خداوند متعال موجود باشد ، تا با حوادث مختصر و عوارض مختلف متغیر نگردد .
زیرا که تحول علامت عدم ثبوت و رسوخ در قلب است ، و رسوخ هـم مـتـوقف
میشود به معرفت و پیدایش محبت .
و تعبیر بکلمه قوم : اشاره است به برپا شدن و قیام و فعلیت آنها برای ایمان آوردن که در ذات آنها اقتضای ایمان باشد .
و در چنین صورتیست که زمینه برای محبّت داشتن خداوند متعال بر آنها پیدا خواهد شد ، و اگر نه محبت از یک طرف ( عبد ) تنها کافی نبوده ، و مورد اعتماد نخواهد بود ، و باید از دو سر باشد.
و از مقدم داشتن محبّت خدا ) يُحبّهم ( فهمیده میشود که : محبّت حقیقی و أساسی در میان خالق و مخلوق ، در صورتی ثابت و پابرجا میشود که اول از جانب خداوند متعال روی زمینه صورت بگیرد .
تا که از جانب معشوق نباشد کششی - کوشش عاشق بیچاره بجایی نرسد

و باید توجه داشت که : محبّت فرع تناسب و سنخیت و ملایم بودن ، و نبودن تنافر و اختلاف است ، و تا تنافر و تضاد و اختلاف در میان هست : حصول محبّت امکان پذیر نیست .
پس شرط محبت خداوند متعال به بنده خود اینستکه کمال مجاهدت و کوشش بعمل آید که بنده خود را از هر جهت ( فکر و خُلق و عمل و قول ) تسلیم و فانی برخواسته خداوند متعال قرار بدهد، تا زمینه برای مقام قرب و حصول زمینه توجهات غیبی فراهم گردد
Like پاسخ
#3
 أَذِلَّةِ عَلَى المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرِينَ
يُجاهِدُونَ فِي سَبيلِ اللَّهِ و لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمِ
ذَلِكَ فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ
واللَّهُ واسِعُ عَليم

در اینجا چهار صفت برای آن قوم ذکر فرموده است ، و این چهار صفت از آثار و متفرعات محبت است :
أوّل - ذلّت : که بمعنی خواری است در مقابل دیگری که عزیز و متفوّق باشد ، و خواری از لوازم محبّت است، زیرا انسان چون بکسی محبّت تمام پیدا کرد : در مقابل او و خواص و متعلقین و وابسته های او از جان و دل اظهار کوچکی و تواضع و خواری میکند .
و از این لحاظ شخص محبّ ، بندگان خدا را که مؤمن و وابسته بخدا هستند ، با خلوص نیت دوست داشته ، و در مقابل آنها خاضع و کوچک میشود .

دوّم – عزّت : و آن در مقابل ذلّت و بمعنی برتری و تفوّق داشتن است ، و ذلت اینمعنی چون در مقابل دیگری منظور شده ، و شخص محبّ قهراً مخالفین و دشمنان محبوب خود را مبغوض و دشمن داشته ، و نسبت بأنها إظهار تفوّق و بی اعتنایی میکند .
و این حقیقت ( عزّت داشتن ( چون روی عقیده باشد : لازم است که در خارج نیز تحقق پیدا کند ، یعنی مؤمنین طوری فعالیت و برنامه عملی داشته باشند که برتری و تفوّق از هر جهت بر کفّار مخالفین پیدا کنند ، و نباید تنها بجهت معنوی و روحی  اکتفاء شود ، و آيه -
و أعِدُّوالَهم ما استَطَعْتم من قوة – ۶۰/۹ ،
شامل اینجهت هم خواهد شد

سوم - مجاهدت در راه خدا : یعنی در اثر محبّت بخداوند متعال با تمام توان در راه خدمات او کوشش کرده و هرگز کوچکترین سستی و خستگی در وجود خود احساس نخواهد کرد .
آری در مقام محبّت شخص محبّ خود را در مقابل محبوب فانی دیده ، و خواسته او را برخواسته خود مقدم می دارد .
و مجاهده : از باب مفاعله ، دلالت بر استمرار کوشش میکند .
و سبیل : راه مستقیم و ممتدّیست که منتهی بمقصد باشد.
و این معنی اعم است از هر برنامه ایکه مادی یا معنوی بوده ، و شامل هر راهی می شود که بمقصد الهی صورت بگیرد ، چون خدمت بضعفاء ، و نشر و تبليغ أحكام إلهى ، و تحصیل علوم و معارف دینی ، و تقویت مؤمنین . ولی شرط است که با نیت خالص باشد ، نه آلوده بأغراض مادی و مقاصد نفسانی و خودنمایی .

چهارم - از ملامت متوحش نباشد ، و اینمعنی مخصوصاً در جریان مجاهدت مستمر که بصورت کمی و کیفی و ظاهری و معنوی ادامه پیدا میکند ، بیشتر دیده میشود .
زیرا سرزنش کردن در اغلب موارد در صورت استمرار عمل و سعى زياد و إصرار و دقت در برنامه ، ظاهر میشود .
و البته کســانـی کـه بمنشأ ایـن مـجاهده و آثـار دیگـر کـه از محبت و عشق برمی خیزد ، توجه نداشته و تحقیق نکنند نخواهند توانست اینگونه از أعمال را تصحیح و تجویز و حل نمایند .
و باین معنی در جمله پس از این اشاره میفرماید که این فضل خداوند است و بهر کسی که میخواهد میدهد.
زیرا پیدایش این محبّت و مجاهده ، بدون آماده ساختن مقدمات که زمینه ساز باشد : غیر ممکن است . و خواستن خداوند متعال هم متوقف است ببودن زمینه ، و هرگز بدون وجود زمینه و اقتضاء : فضل و احسانی صورت نمیگیرد .

و واسع : بمعنی بسط و گسترش پیدا کننده ایست که احاطه هم داشته باشد ، و واسع حقیقی مطلق تنها خداوند متعال است، و بسط رحمت او اگرچه مطلق و محیط است ، ولی لازم است که در محل زمینه هم باشد ، واگرنه: لغووبیجا خواهد بود .
و کلمه علیم که پس از واسع ذکر شده است اشاره باین معنی است که او آگاه و عالم است بموارد تعلق اسم واسع . -
Like پاسخ
#4
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ و رَسولُه و الَّذِينَ آمَنوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزكوة و هم راكِعونَ :

پس از اینکه در آیات قبل  نهی فرمود از متولی گرفتن یهود و نصاری ، و از تمایل  پیدا کردن بسوی آنها ، در اینجا میفرماید که : ولی شما در مرتبه أوّل خـداونـد متعال ، ، و پس از آن رسول گرامی او ، و سپس مؤمنینی که عملاً بدستورهای پیغمبر اکرم با کمال خلوص نیت عمل میکنند ، می باشد .
و ولی : کسی است که قیام کند برای اداره امور دیگری ، و این اداره خواه بمباشرت باشد و یا بوساطت و ولایت کامل و حقیقی در مورد خداوند متعال صدق میکند که قادر مطلق و محیط و بی نیاز و آگاه از همه خصوصیات و صلاح و فساد و خیر و شر و گذشته آینده همه است .

و مرتبه دوم از ولایت برای رسولان خدا است که از لحاظ ذات و خلقت امتیاز برجسته و مخصوصی داشته ، و در مقابل خواسته و برنامه الهى تسليم صرف و فانی ، و هم برای انجام وظائف الهی و تبلیغ و هدایت انسانها مأموریت پیدا گشته می کنند
و این مقام برای اوصیای أنبیاء نیز که از جانب خداوند و رسولان او معین و منصوب می شوند ثابت می شود .

و در مرتبه سوم بعنوان نیابت در نبودن أنبیاء و جانشینان آنها : مؤمنین باشند .
البته آن دسته از مؤمنانی که تسلیم صرف در عقیده و عمل در مقابل أنبياء و أوصياء هستند ، و هیچگونه هویهای نفسانی و جلوه های دنیوی و منافع مادی در وجود آنها نافذ نباشد .

و در این مورد اشتباه بسیار بزرگی برای برخی از افراد رخ می دهد ، و تصوّر می کنند که : منظور پیشوایان روحانی هستند که در جهت ظاهر و از لحاظ علوم رسمی متداول پیشرفته و مرجع مردم باشند ،
در صورتیکه علوم متداول هیچگونه تأثیری در مقام روحانی انسان ندارد ، و بلکه گاهی موجب انحراف و غرور و خودبینی و تمایل بدنیا و تحقیر مؤمنین حقیقی می شود .
آری اگر جهت عناوین ظاهری و مقام معنوی جمع بشود : بسیار مناسب و از هر جهت مورد اعتماد و اطمینان خواهد بود،
چنانکه در تفسیر امام عسکری در ذیل آیه ۷۹ بقره میفرماید :
پس اما کسیکه باشد از فقهاء نگهدارنده نـفـس خـود ، و حفظ کننده دینش ، و مخالف با هوای خود ، و اطاعت کننده أمر مولایش : پس برای عوام امت است که از او پیروی و تقلید کنند ،
و این صفات نمیباشد مگر در بعضی از فقهای شیعه نه در همه آنها .

این حدیث شريف كاملاً مطابق عقل و برهان بوده ، و حقیقت ولایت مرتبه سوم فقهاء را معرفی میکند .
و باید توجه شود که این چهار صفت و مخصوصاً صفت - مخالفت با هوای ، اگر محقق نگردد : هرگز ولایتی برای او نخواهد بود ، اگرچه بقول مصباح الشریعه ( شَقَّ الشعر بمتشابهاتِ العِلم ) باشد .

آری اگر حفظ نفس و اطاعت أمر مولی و مخالفت با هوی نبوده ، و تنها در جهت علوم رسمی تخصصی باشد :روی  قاعده موجب طغیان بیشتر و دوری زیادتر از حق خواهد بود ، ( لا يَزِيدُ الّا بعداً ) .

هرگز صحیح نیست که خداوند متعال امور مردم عوام را بچنین افراد غیر مطمئن واگذاشته و آنها را اولیاء قرار بدهد

و از این لحاظ است که در این مرتبه بعنوان - مؤمنين ، ذکر شده اند ، نه بعنوان - علماء یا فقهاء ، یا محدّثین ، زیرا بطور کلّی باید تحت عنوان إيمان و معرفت اسم برده شوند ، نه علم .
Like پاسخ
#5
و برای این مؤمنین بخاطر روشن کردن و رفع اشتباه از موضوع ، سه صفت دیگر ذکر شده است :

أوّل – إقامه صلوة : إقامه بمعنی برپا کردن و فعلیت دادن است ، و مراد در اینمورد بفعلیت آوردن نماز است که حقیقت نماز که عبارت از ارتباط پیدا کردن با خداوند متعال ، و خضوع تمام در مقابل عظمت او ، و خشوع کامل با برنامه مخصوص عملی و قولی ، صورت بگیرد.

دوّم – إيتاء زكوة : یعنی تأدیه کردن حقوق مالی با رغبت تمام .

سوم - و هم راکعون : رکوع بمعنی خضوع کامل است ، و این جمله حالیه است ، یعنی این دو عمل با حالت خضوع تمام انجام گرفته و با کمال میل و توجه و علاقه صورت بگیرد .

و این سه صفت که بطور حقیقت محقق گردد : ظهور خارجی همان ایمان حقیقی خواهد بود که گفته شد
و چنین مؤمنی میتواند در محدوده خود ، مقام ولایت را نسبت بأفراد نیازمند و در مورد احتیاج به اداره امور داشته باشد .

پس در مورد مؤمنین نیز لازم است دو جهت مورد توجه شود :
اوّل - جهت جانشینی آنان از رسولان خدا که وارث آنها باشند .
دوم - جهت دارا بودن صفات سه گانه که ذکر شد
Like پاسخ
#6
و مَنْ يَتَولَّ اللَّهَ ورَسولَه و الَّذِينَ آمَنوا فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالبون :
در این آیه کریمه پس از تثبیت مضمون آیه گذشته که تولیت داشتن خداوند متعال و رسول گرامی او و مؤمنین بودند ، به نتیجه این تولّی نیز اشاره می فرماید .
أوّل – انسان از هر جهت و مخصوصاً از لحاظ فکر و اعتقادات و جهات روحانی ، محدود و ضعیف و عاجز بوده ، و محتاج است به اولیایی که چون طفل باداره امور زندگی مادی و معنوی او قیام کند
و چون برنامه زندگی او از سه قسمت تشکیل میشود : قهراً در هر سه قسمت نیازمند به ولی جامع خواهد بود.

۱ - در جهت برنامه روحانی : چون توجه ، و حضور و خشوع قلب ، و أنواع ارتباطات با خداوند متعال ، و درک معارف الهی ، و فهم و شهود حقایق غیبی ، و آشنایی با عوالم ماورای ماده .

پس در این موضوعات لازم میشود که برای انسان ولیی که قیام کننده بر امور و حوائج او است ، موجود باشد .
و ولی مطلق در اینجهت تنها خدا است که عالم و محیط و مدبّر و متولّی عوالم روحانی و غیبی است .

۲- در جهت أحكام و دستورهای عملی ، و وظائف بندگی ، و در ارتباط مسائل سیر و سلوک است .

و در اینموضوعات لازم است برسول گرامی او مراجعه کنیم ، زیرا او واسطه
فیمابین خالق و مخلوق بوده ، و خواستههای خداوند متعال را برای مردم بیان میکند -
يَتلوا عليهم آیاتِه ويُزَكِّيهِم و يُعلّمُهم - ۲/۶۲ .
و او است که قیام میکند بر اداره امور او .

3- در جهت مسائل اجتماعی ، تعاونی ، انجام وظائف دسته جمعی ،خواه عبادات باشد ، یا در تجارات ، و یا در دفاع و جهاد .
و در این مسائل که بمشکلاتی برخورد میشود: لازم است بیک مؤمنی که صددرصد إلهى و روشن فکر و متوجه و بیطرف و بی غرض است : مراجعه کرده ، و طبق نقشه و دستور او عمل کرد.

و رعایت خصوصیات و شرائط لازم در این أولیاء سه گانه : از أهم وظائف است ،
و بسا که رعایت نکردن و دقت ننمودن در آنها موجب گمراهی و انحراف کلی و گرفتاری همیشگی خواهد شد.
و أغلب این گروههای مخالف و ملتهای مختلف ، در أثر رعایت نکردن برنامه ولایت ، سعادت خود را از دست داده اند .

و در اینجا بأشخاصیکه خداوند و رسول او و مؤمنین را أولیاء خود میگیرند ، بعنوان حزب الله ، تعبیر فرموده است : زیرا حزب اطلاق  یشود بجمعی که روی هدف و رأی واحد تجمع کنند
و حزب الله ،  بجمعي إطلاق می شود که برنامه و مقصدشان خدا باشد ، و چون اولیاء مؤمن فانی و محو در برنامه رسولان خدا بوده ، و رسولان نیز فانی در مقام الوهیت هستند : در حقیقت هدف و مطلوب آنها واحد بوده و بجز خداوند در تمام مراحل مقصدی نخواهد بود .

پس گروه حزب الله بهمه أحزاب وگروهها قاهر و غالب میشوند ، زیرا در رأس آنها خداوند است ، و او قاهر و قادر و غالب است
.
و در مقابل حزب الله : حزب الشیطان است که همیشه گمراه باشد .
پس هر گروهی را باید بحساب ولی آنها که رهبر است ، ارزش داد ، و لازم است  بدقت و تحقیق رسیدگی شود که : آیا رهبر صددرصد الهی است و یا نود درصد و یا کمتر ،
و یا از اولیاء شیطان است .
Like پاسخ
#7
روایت :
در الحقایق فى تاريخ الاسلام ( ردّ الشكوى عن عليّ ( روایاتی از کتب اهل سنت
درباره ولایت أمير المؤمنین ( ع ) نقل می شود .
و از جمله از سنن ترمذی از براء نقل می کند که رسول اکرم سپاهی به سرکردگی علی بن ابی طالب فرستاد ، و سپاهی دیگر با خالدبن ولید ، و خالد نامه ای برسول خدا نوشته و از علی بن ابی طالب شکایت کرده ، پس من نامه را آورده و به محضر رسول خدا آمده و نامه را بآنحضرت دادم ،
پس رسول خدا نامه را خوانده و حالش متغیر گشته ، و فرمود: چه می بینی درباره مردی که دوست می دارد خدا و رسول او را ، و هم دوست میدارد او را خدا و رسول او !
عرض کردم : پناه میبرم از غضب خدا و از غضب رسول خدا ، و من فرستاده ای هستم .

و از خصائص نسائی نقل می کند که : رسول خدا فرمود - چه میخواهید از علی ابن طالب ،
او از منست و من از او و او ولی هر مؤمنی است پس از من .

توضیح :
روایات دیگری باین مضامین در کتاب الحقایق نقل شده است که مناسب است مراجعه بآن بشود .
و ضمناً با تطبیق کلمه - مؤمنین در این روایات شریفه به أمير المؤمنين ( ع )
می فهماند که مؤمنی که از مصادیق ولی ( ولیکم ( است، باید چون آنحضرت باشد که سراپا و در تمام زندگی خود از هر جهت فانی و محو در خداوند و رسول او بود .

و در صدق این مقام : پیرمرد بودن ، عنوان داشتن ، مال و ملک و ثروت ، و از علوم رسمی متداول بهرمند کامل شدن ، و سائر خصوصیات ظاهری و عرفی ، هرگز در اینجهت مؤثر نیست .

متأسفانه این خصوصیات اعتباری و ظاهری و عرفی ، در نظر مردم حاکم و متفوق بر حقایق است ، و بسیار افراد نادری هستند که در جستجوی حقیقت بوده ، و ظواهر فریبنده آنها را از مسیر حق منحرف نسازد .
Like پاسخ


پرش به انجمن: