امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برگ معرفت
بلاء از ریشه بلو: اصل الواحد در اين ماده ايجاد تحول يعني دگرگوني و تغيير براي به دست آوردن نتيجه مورد نظر است و اين معنا بر همه موارد و مصاديق آن بدون اين كه از اين معنا تجاوز كند يا در آن به تكلّف بيفتد، منطبق است.
اما امتحان، اختبار، ابتلاء، تجربه، تبيين، إعلام و تعريف همگي از معاني مجازي و بر حسب مورد از لوازم و آثار اصل هستند اما در همگي آنها قيود اصل يعني تحويل (دگرگوني) و تحصيل نتيجه لحاظ ميشود. و بدين ترتيب، تاويل و تكلّف در تفسير مشتقات آن از ميان ميرود.

يَومَ تُبلَی السَّرائِرُ
(سورۀ مباركۀ طارق، آيه 9)يعني سرائر(رازهاي پنهان) دگرگون و متحوّل ميشوند و خصوصيات آنها و آنچه در آنها است آشكار ميشود.

وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فاَتَمَّهُنَ (سورۀ مباركۀ بقره، آيۀ 124)
يعني خداوند به سبب عرضه كلماتي به او، حال او را متحول و برنامه امر او را دگرگون ساخت.

وَ في ذلِكُم بَلاءٌ مِن رَبِّكُم عَظيمٌ(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 141)
يعني تحول و دگرگوني عظيمي بر شماست.

اما فرق ميان بلو، إبلا، مُبالاة و إبتلاء: اختلاف مقتضيات صيغههاي آنهاست؛ چرا كه در إبلاء توجه مخصوص به جهت صدور دگرگوني از سوي فاعل و نظر ويژه به قيام اين تحول در اوست.


فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَنًا إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
(سورۀ مباركۀ انفال، آيۀ 17)و در مُبالات توجّه مخصوص به استمرار فعل است و هوَ لا يُبالِی بِهذا الأمرِ يعني او نسبت به اين مسأله اهتمامي ندارد يعني هيچ تحول و دگرگوني در او رخ نميدهد

و در ابتلاء توجه مخصوص به صدور فعل به طور داوطلبانه و از روي رغبت و اراده خاص است وَ اِذِ ابتَلی اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ.
بنابراين در تحويل در اين موارد نظر خاص و توجه مخصوص به صدور فعل است؛ زيرا تحويل به جهت رغبت و ميل خاص صادر شده است.

اما فرق ميان بَلو و تَحويل اين است كه بلو ايجاد تحولي است كه مستلزم تنگنا و محدوديت است هر چند با الزام به تكليف يا حكمي باشد بر خلاف تحويل، زيرا آن اعم است از اينكه در آن حالت انبساط يا انقباض موجود باشد.مقتضاي تحقيق در كلمات بَليَ/يَبلَي- بَل- بَلَي اين است كه اين كلمات از ماده بلو گرفته شده اند؛ زيرا ايجاد تحول در اين الفاظ مور نظر است علاوه بر اينكه در هر يك از اينها خصوصيتي اضافه ميشود، بال هم همينگونه است.

اما كلمه بَليَ (يبلَي) به مناسبت كسره لام، بر تحول به سوي پايين دلالت ميكند.در مصباح آمده است بَليَ الثَّوبُ يَبلَي بِليً و بَلاءً: جامه كهنه شد. و به جامه كهنه، بالي ميگويند. بَليَ الميّتُ يعني زمين آن را از ميان برد.
هَل اَدُلُّكَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ وَ مُلكٍ لا يَبلی(سورۀ مباركۀ طه، آيۀ 120)
يعني زائل و ضعيف نميگردد.اما كلمه بَلي به مناسبت فتحه لام و الف آخر بر تصديق و تبديل نفي به اثبات دلالت دارد.

اَ لَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلی(سورۀ مباركۀ اعراف، آيۀ 172)
يعني بله تو پروردگار مايي.

اما كلمه بَل از آنجايي كه خالي از فتحه و الف در آخر است، فقط بر اعراض و رويگرداني دلالت ميكند و اين صرف تغيير نسبت به حكم پيشين است.
اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَداً سُبحانَهُ بَل عِبادٌ(سورۀ مباركۀ انبياء، آيۀ 26)
جمله بل عبادٌ إبطال قضيه سابق و برگشت از آن است.
Like پاسخ
فتنه از ریشه فتن:
اصل الواحد در ماده، آن چيزي است كه موجب اختلال همراه با اضطراب ميشود، پس هرچه كه موجب اين دو چيز شود، فِتنه است و مصاديقي دارد،
مانند: أموال، أولاد، و غير آنها؛ به شرط اينكه موجب اختلال و اضطراب شوند.

اما فرق ميان فتنه، اختبار، ابتلاء و امتحان اين است
كه اختبار؛ از خبر و به معناي اطلاع (سركشي) نافذ و گرفتن خبر است
و ابتلاء؛ از بلو و به معناي ايجاد تحوّل، تقلّب (دگرگوني) و گرفتار كردن به آن است
و امتحان؛ از مَحن، به معناي دأب (خستگي ناپذيري) و جديت در عمل است، تا جايي كه خبر و نتيجه حاصل شود
و فَتن؛ ايجاد اختلال و اضطراب است.
بنابراين جز از باب مجاز، صحيح نيست كه هيچ يك از اين مواد به جاي ديگري به كار روند و هر يك از اين معاني، در مقام استعمال و تفسير در كلام عرب با يكديگر در آميخته اند. بله اگر حيثيات و قيود لحاظ شوند، اين كار بي اشكال است.
مي گويند: اختبرت الذهب و ابتليته و امتحنته و افتتنته؛ كه عبارت اول به لحاظ مجرد كسب خبر درباره طلا است و عبارت دوم، به لحاظ تحول و دگرگوني در آن و عبارت سوم: با لحاظ خستگي ناپذيري و جديت تا حصول خبر و عبارت چهارم، با در نظر گرفتن اختلال و اضطراب در آن است.

اما ماده فتنه به معناي إحراق (سوزاندن): با لحاظ ايجاد اختلال و اضطراب در نظم چيزِ در حال سوختن به كار ميرود و معناي سوختن از اصل معناي ماده نيست و همين گونه است مفاهيم أموال، أولاد، عذاب، كفر، جنون و شيطان: بنابراين همه اينها از مصاديق اصل هستند و از خود اصل نميباشند.
سوره مباركه يونس آيه 85: فَقَالُوا عَلَی اللَّـهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ،
پس گفتند: بر خدا توكّل كرديم. پروردگارا، ما را برای قوم ستمگر [وسيله] آزمايش قرار مده

فِتنَة؛ بر وزن فِعلَة، مصدر نوع از فَتن است و بر نوعي از آنچه كه موجب اختلال در جريان امور و اضطراب ميشوند، دلالت ميكند و گاهي جريان امور زندگي شخص يا اشخاصي، فتنه براي گروهي ديگر، موجب اختلال و اضطراب در نظم امورشان مي شود؛ خواه خير باشد يا شرّ.
همچنان كه فقر يا غنا يا صحت يا بيماري يا صلاح عمل و عقيده يا فساد آنها يا ابتلاء يا عذاب يا مانند آنها: موجب اختلال نظم در طرف مقابل مي شوند.
پس فَتن بر چيزي بيش از تزلزل و تنبّه دلالت نمي كند و تنبه صِرف و ترديد، جز تحوّل، چيزي براي صاحبش به همراه ندارد و اين تحول يا به سوي خير است و يا به سوي شرّ و فساد
و اين در هر حركتي امري ضروري است تا در هر راه و جرياني - خواه صلاح باشد يا فساد - اطمينان، استحكام و ثبوت حاصل شود.

پس روشن شد كه افتتان (به فتنه افتادن): اولين مرتبه از ابتلاء، امتحان و اختبار است و تا زماني كه خبر و نتيجه حاصل شود، ادامه مييابد و به همين دليل افتتان در قرآن كريم در موارد طلب خبر و تحصيل نتيجه به كار مي رود.
سوره مباركه طه آيه 40:
وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا،
و [سپس] شخصی را كُشتی و [ما] تو را از اندوه رهانيديم، و تو را بارها آزموديم.
منظور افتتان (به فتنه افتادن) است، تا زماني كه به نتيجه و خبر منتهي شود.
Like پاسخ
صدیقا از ریشه صدق: اصل الواحد در اين ماده، تماميت و مبرّا بودن از مخالفت و بودن بر حق است و اين معنا به اختلاف موارد، متفاوت است: 1- صدق در اعتقاد: يعني اينكه اعتقاد، مطابق حقِ واقعِ ثابت باشد. 2- صدق در اظهار اعتقاد: يعني اينكه اظهار عقيده مطابق با اعتقاد واقع و از نفاق دور باشد. 3- صدق در كلام و خبر: يعني اينكه بدون مخالفت و موافق آن چيزي باشد كه از آن خبر مي-دهد. 4- صدق در احساس: يعني اينكه احساس، صحيح، تامّ و مطابق با نوشته ادبي باشد. 5- صدق در عمل: يعني عمل از همه جهات و شروط، تامّ و صحيح باشد.سوره مباركه زمر آيه 33: وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ، و آن كس كه راستی آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند
Like پاسخ
 قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ
فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامَاً

چون آدمی بجز خواستن چیزی نیست ، پس بزرگی و کوچکی او به نوع و میزان خواستن و طلب کردن اوست
که اگر گل خواهد گل است و اگر گلعذار خواهد گلعذار است

و عامه مردمان اگر چه بسیار خواستنی های فانی و نفسانی دارند ، اما اینان چون روی در نیستی دارد به منزله نخواستن است
و چون نمی ماند ، ایشان را ثروتمند نمی کند
و بلکه با همه آن خواسته های فانی همچنان مفلس و گذا خواهند بود
و از آنرو آنان که نعمت های متعالی و باقی را انکار کردند و طلب نکردند ،
دیگر انتظار رسیدن به آن نعمت ها را نخواهند داشت و بلکه در انتظار محرومیت که نتیجه بی اعتنایی و تکذیب است باشند

و این  تعاقب مقدمات بر نتایج بر مقدمات، در نظام آفرینش امر قطعی و حتمی است
Like پاسخ


پرش به انجمن: