امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یک حدیث
#31
امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمودند: روزى زنى نزد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وارد شد و گفت مادرى دارم ضعیف و ناتوان که براى انجام نماز، مسئله اى برایش پیش آمده و مرا فرستاده است تا پاسخ آن را از شما دریافت نمایم.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از گوش دادن به سخنان آن زن، جوابش را داد. سپس آن زن سئوال دیگری را مطرح کرد و حضرت دوباره جواب او را داد.

و به طور مرتب آن زن سئوالات دیگری را مطرح کرد تا آن که به ده مرتبه رسید و حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدون هیچ گونه احساس و اظهار ناراحتى و بلکه به عطوفت پاسخ او را بیان مى نمود.

پس از آن، زن خجالت زده شد و گفت شما را خسته و ناراحت کردم، بیش از این مزاحم شما نمى شوم.

حضرت زهرا (سلام الله علیها) اظهار نمود خیر، براى من زحمتى نخواهد بود.

سپس افزود چنانچه شخصى اجیر شده باشد تا بارى سنگین را به جایى ببرد و در ازاى آن مبلغ صد هزار دینار مزد بگیرد آیا ناراحت مى شود؟!

آن زن در جواب حضرت گفت خیر.

بعد از آن فرمود من براى هر سؤال که جوابش را بگویم اجیر تو هستم و مزد و پاداش آن نزد خداوند متعال به ارزشى بیش از آنچه که در این جهان است مى باشد.

پس اکنون آنچه مى خواهى سؤال کن و براى من ناراحت مباش که از پدرم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود علما و دانشمندان، شیعیان و پیروان ما در روز قیامت در حالى محشور مى شوند که تاج کرامت بر سر نهاده اند.

چون آنان در دنیا بر هدایت بندگان خدا تلاش و کوشش داشته اند، مورد لطف و رحمت خداوند قرار مى گیرند و هدایا و خلعت هاى فراوان و گرانبهاى بهشتى از جنس نور تقدیمشان مى شود. سپس منادی الهی ندا می دهد که: ای سرپرستان یتیمان آل محمد که: آنها را در روزگار یتیمی و محرومیت از وجود ائمه خود هدایت و راهنمایی کردید! اینها شاگردان و یتیمانی هستند که شما آنها را سرپرستی و هدایت نمودید، پس از خلعت هایی که به شما ارزانی شد، به آنها نیز بدهید.

در این هنگام علما به اندازه علومی که مردم از آنها فراگرفته اند به آنها خلعت می دهند تا جایی که برخی از مردم صد هزار خلعت نصیب آنها می شود. و پس از آن خداوند از فضل خود خلعت های علما را فزون و مضاعف می گرداند.

پس از آن حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود اى بنده خدا، ارزش یکى از آن خلعت ها، هزار بار بیش از آنچه است که در این دنیا وجود دارد و خورشید بر آن مى تابد.

چون که چیزهاى این دنیا، هر چند هم به ظاهر ارزش والایی داشته باشد، اما فاسدشدنى و فناپذیر است.
Like پاسخ
#32
مؤمن آینه مؤمن است‌

قال علی علیه السلام:
«یا کُمَیْلُ! الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لِانَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدُّ فاقَتَهُ وَ یُجْمِلُ حالَتَهُ»؛
«ای کمیل! مؤمن آینه سایر مؤمنان است، زیرا (برای او دو کار انجام می‌دهد)،
1- نقاط ضعف او را برطرف می‌سازد و 2- نقاط قوّتش را بیش‌تر می‌کند»
Like پاسخ
#33
حضرت نبی اکرم فرمود :

ملت های پیشین را این کردار زشت به سقوط و هلاکت کشانید :
اگراز میان سرشناسان کسی دزدی می کرد ،آزادش می گذاشتند و اگر از مردم ناتوان کسی دزدی می کرد ، مجازاتش می نمودند
Like پاسخ
#34
امام موسی کاظم علیه السلام :
همنشینی با اهل دین، شرف دنیا و آخرت است.

تحف العقول، صفحه 4
Like پاسخ
#35
بازگو کردن عیوب مردم...

اميرالمؤمنين علی (ع) فرمودند: ذَوُو العُيُوبِ يُحِبُّونَ إشاعَةَ مَعايِبِ النّاسِ لِيَتَّسِعَ لَهُمُ العُذرُ فِي مَعايِبِهِم.

كسانى كه خود عيب دارند، علاقه مند به شايع كردن عيبهاى مردم هستند، تا جاىِ عذر و بهانه براى عيبهاى خودشان باز شود.

غررالحکم: ۵۱۹۸.
Like پاسخ
#36
نماز عید
یاسر خادم: با آمدن عید، مأمون کسی را فرستاد که از امام رضا(علیه السلام) بخواهد در نماز عید حاضر شود
امام(علیه السلام) در پاسخ به پافشاری مأمون، فرمودند: «ای امیر، اگر مرا از این کار معاف بداری، این برای من خوشایندتر است و اگر عذرم را نپذیری، به ناچار همچون رسول خدا(صلی الله علیه و اله) و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) برای نماز بیرون خواهم رفت
مأمون گفت: «به هر شکل که دوست داری، برو.»
آنگاه به سران سپاه و مردم دستور داد که بامدادان بر در خانۀ امام رضا(علیه السلام) حاضر شوند. مردم همگی به انتظار ابوالحسن رضا(علیه السلام) از خانه ها به در آمدند و کوچه ها و پشت بام ها آکنده شد از مردان و زنان و بچه ها.
سرلشکریان بر در خانۀ حضرت اجتماع کردند. خورشید که طلوع کرد، امام رضا(علیه السلام) برخاستند و غسل کردند و عمامه ای سفید از پنبه به سر بستند و یک سوی آن را روی سینه و سر دیگر را به پشت انداختند و دامن لباس و پاچۀ شلوار خود را بالا زدند و به همۀ دوستان و اطرافیان خود فرمودند: «کاری را بکنید که من کردم.»
پس عصایی به دست گرفتند و بیرون آمدند؛ در حالی که ما همراهشان بودیم و ایشان پابرهنه بودند و شلوار و دامن لباس خود را بالا زده بودند.
در این وقت، ناگاه امام(علیه السلام) سر به آسمان بلند کردند و چهار بار «الله اکبر» گفتند؛ به گونه ای که پنداشتیم هوا و در و دیوارها با او هم صدا شده اند و تکبیر می گویند.
مأمون و مردم عادیْ بیرون خانه، آماده و صف بسته، حاضر بودند و لشکریان مجهز و سلاح در بر، به زیباترین شکل، جلوه ای پرشکوه پدید آورده بودند. وقتی ما با پاهای برهنه و جامه های بالازده از خانه خارج شدیم و امام(علیه السلام) به میان جمعیت آمدند،
حضرت نزدیک در مکثی کردند و آنگاه با صدای بلند و رسا خواندند: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر که ما را راه نمود، الله اکبر که از گوشت چهارپایان به ما روزی داد، الله اکبر که به طاعت خود ما را آزمود».
ما نیز هم نوا با ایشان، صدایمان را به تکبیرها بلند کردیم. ناگاه شهر مرو یکپارچه گریه و فریاد شد و به لرزه درآمد.
امام(علیه السلام) سه بار تکبیرهای عید را تکرار کردند. سواران با دیدن وضع ظاهر امام رضا(علیه السلام) خود را از مرکب ها به زیر افکندند و کفش از پا به در آوردند و پابرهنه شدند.
مرو یک صدا ضجه و زاری شد و مردم نتوانستند از ناله و شیون خودداری کنند.
امام رضا(علیه السلام) هر ده گام که برمی داشتند، می ایستادند و چهار بار «الله اکبر» می گفتند و به نظر ما می آمد که آسمان و زمین و دیوارها با ایشان هم نوایی می کنند.
خبر این جریان به مأمون رسید. فضل بن سهل به او گفت: «ای امیر، اگر رضا با این حالت به مصلی برسد، مردم فریفتۀ او می شوند و از تو برمی گردند. مصلحت آن است که از او بخواهی بازگردد.»
مأمون پیغام فرستاد و از امام رضا(علیه السلام) خواست که بازگردند. امام(علیه السلام) کفش های خود را خواستند، آن ها را به پا کردند و بازگشتند.
Like پاسخ
#37
أَکثَرُ الْخَیرِ فِی النِّساءِ
بیشتر خیرات در زنان وجود دارد

صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏3، بَابُ کثْرَةِ الْخَیرِ فِی النِّسَاءِ، ص: 385
Like پاسخ
#38
لباس شاد و قرمز

از عبد اللَّه بن عطا: حضرت باقر (ع) را دیدم که روپوشی قرمز بتن داشت که به پوست جا انداخته بود، پرسیدم این چیست (چرا این رنگ پوشیده اید) فرمود:
روپوش زنانه (یعنی برای زنان است در خانه پوشیده ام).

از حکم بن عیینه: بر امام صادق وارد شدم که روپوشی با گل زرد رنگ شده بتن داشت که اثر رنگ آن بگردنش مانده بود، حضرت فرمود: ای حکم در باره این لباس چه می گویی؟
عرضه داشتم: ما این گونه جامه ها را برای تازه جوانها می پسندیم اکنون چه می توانم گفت که شما پوشیده اید،
فرمود ای حکم «چه کس زینت هایی را که خدا برای بندگانش آفریده و روزی حلال را حرام تواند کرد» ای حکم من تازه عروسی کرده ام.

و نیز از حکم روایت است که: آن حضرت همواره لباسی قرمز تند می پوشید که در غیر مورد عروسی مناسب نیست.

مالک گوید: بر حضرت باقر وارد شدم و روپوش سرخ تندی بتن داشت،
من تبسم کردم،
فرمود: میدانم چرا خندیدی از این لباس من خندیدی؟ ثقفیه همسرم مرا بپوشیدن این مجبور کرد، بعد فرمود ما با این جامه نماز نمی خوانیم و شما نیز در لباس سرخگون نماز نگزارید،
بعدا بر حضرت وارد شدم و در باره (ثقفیه) جویا شدم، فرمود طلاقش دادم که چون با وی خلوت کردم متوجه شدم که از علی (ع) بیزاری می جوید و با این حال نمی توانستم او را نگه دارم.

از حکم بن عیینه: حضرت باقر (ع) را دیدم که جامه ای سرخ به تن داشت، من نگاه تندی بآن کردم فرمود: ای ابا محمد پوشیدن این لباس اشکالی ندارد و این آیه را تلاوت کرد: «بگو چه کسی زینت هایی را که خداوند برای بندگانش خلق کرده و روزیهای حلال را حرام می کند».
Like پاسخ
#39
دعای امام سجاد در وقت خواب

امام علیه‌السلام وقتی که به رختخواب می‌رفت این دعا را می‌خواند:

اللهم أنت الأول فلا شی‌ء قبلک،
و أنت الظاهر فلا شی‌ء فوقک،
و أنت الباطن فلا شی‌ء دونک،
و أنت الآخر فلا شی‌ء بعدک،

أللهم رب السموات السبع، و رب الأرضین السبع، و رب التوراة و الانجیل و الزبور، و القرآن الحکیم، أعوذ بک من شر کل دابة أنت آخذ بناصیتها،
انک علی صراط مستقیم .

«خداوندا تو سرآغازی و هیچ چیز پیش از تو نبوده است و تو بر همه غالبی و قدرتی بالاتر از قدرت تو نیست و تو حقیقت همه چیزی هیچ حقیقتی جز تو نیست و تو پایانی و چیزی بعد از تو نخواهد بود،
ای خدای هفت آسمان و پروردگار هفت طبقه زمین و تورات و انجیل و زبور و قرآن کریم، از شر هر جنبنده‌ای که اختیار کامل آنها به دست توست به تو پناه می‌برم،
البته تو بر راه و روش استواری.»
Like پاسخ
#40
تفسير العيّاشىـ به نقل از ابو بصير، از امام باقر عليه السلام ـ :

اندوه او ـ يعنى يعقوب ـ شدّت گرفت، چندان كه پشتش خميده گشت . دنيا از يعقوب و فرزندان او برگشت ، به طورى كه سخت نيازمند شدند و آذوقه شان تمام شد .
در اين وقت ، يعقوب به فرزندانش گفت : «برويد و از يوسف و برادرش كسب خبر كنيد و از لطف خدا نوميد نگرديد ، كه از لطف خدا نوميد نمى شود، مگر گروه كافران» .
پس شمارى از آنان خارج شدند و يعقوب، سرمايه اى اندك همراه آنان كرد و نامه اى در باره اوضاع  خود و فرزندانش به عزيز مصر نوشت
و به فرزندانش سفارش كرد كه پيش از دادن مال التجاره ، نامه او را به عزيز بدهند .
او چنين نوشت :

«به نام خداى مهرگستر مهربان . به عزيز مصر و گستراننده داد و دهنده پيمانه به كمال ،
از يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل اللّه و هم روزگار نمرود ؛
همو كه هيمه و آتش فراهم ساخت تا ابراهيم را در آن بسوزاند ؛ ليكن خداوند، آن آتش را بر او سرد و بى گزند ساخت و از آن نجاتش داد .
به آگاهى عزيز مى رساند كه ما خاندانى قديمى هستيم كه همواره بلا از جانب خداوند به سوى ما مى شتافته است تا بِدان وسيله ما را در خوشى و ناخوشى بيازمايد .
بيست سالى است كه مصيبت پشت مصيبت بر من مى رسد ....

چون فرزندان يعقوب با نامه او ره سپار مصر شدند ، جبرئيل بر يعقوب نازل گشت و به او گفت :
اى يعقوب ! پروردگارت به تو مى فرمايد : «چه كسى تو را به اين مصائبى كه براى عزيز مصر نوشتى ، مبتلا كرد ؟».
يعقوب گفت : تو مرا به آنها مبتلا ساختى تا كيفرى و تنبيهى از جانب تو بر من باشد .
خدا فرمود : «پس آيا هيچ كس جز من مى تواند آن مصائب را از تو دور كند ؟».
يعقوب گفت : بار خدايا ! نه .
خدا فرمود : «پس آيا شرم نكردى كه از مصائبت، به غير من شكايت كردى و از من كمك نطلبيدى و به من شكايت ننمودى ؟».
يعقوب گفت : معبودا ! از تو آمرزش مى طلبم و به درگاهت توبه مى كنم و از غم و اندوهم به تو شِكوه مى نمايم . 

خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرمود : «من تنبيهم را نسبت به تو ـ اى يعقوب ـ و فرزندان خطاكارت به نهايت رساندم ، در صورتى كه ـ اى يعقوب ـ اگر همان وقت كه مصيبت ها بر تو نازل شد،
از آنها به من شكايت و از گناهت استغفار و توبه كرده بودى ، آنها را پس از آن كه بر تو مقدّر كرده بودم ، از تو بر مى گرداندم ؛
ليكن شيطان، مرا از ياد تو برد و تو از رحمت من نوميد شدى ؛
ولى من خدايى با جود و كَرَم هستم و بندگانم را كه استغفار و توبه مى كنند و ملتمسانه آنچه را نزد من است، از من مى خواهند، دوست مى دارم .


اى يعقوب ! من، يوسف و برادرش را به تو بر مى گردانم ، و آنچه را از دارايى و گوشت و خون تو رفته است، دوباره به تو مى دهم ، و بينايى ات را به تو باز مى گردانم ، و پشتت را راست مى سازم . پس خوش حال و شادمان باش .
آنچه با تو كردم، براى تنبيه تو بود . پس تنبيه مرا بپذير» .
Like پاسخ
#41
رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :

المَعرِفَةُ رأسُ مالي ، و العَقلُ أصلُ دِيني ، و الحُبُّ أساسي ،
و الشَّوقُ مَركَبي ، و ذِكرُ اللّه ِ أنيسي .حديث

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
معرفت ، مهمترین سرمايه من است
و عقل و خرد، ريشه دين من
و عشق، بنياد من
و شوق، مركب من و ياد خداوند، همدم من.
Like پاسخ


پرش به انجمن: